مقدمهابراهیممناسکمطالعاتبازدیدهامدینة النبیپخش زنده






 

  • خطبه قاصعه بند ۳۲ الی ۳۵

۳۲ - أَ لَا تـَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سـُبـْحـَانـَهُ اخـْتـَبـَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعـَالَمِ بـِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً
آيا در نمى نگريد كه خداوند - منزه باد نام وى - انسانها را از آغاز خلقت آدم (ع ) تا انجام ايـن جـهان ، با سنگهايى كه سود و زيانى ندارند و بينوا و شنوا نيستند آزموده است و آن سـنـگـهـا را خـانـه مـحـتـرم خـويـش قـرار داده اسـت تـا مـردم در پـرتـو آن و جـامـعـه بـيـن الملل اسلامى را بسازند.

۳۳ - ثـُمَّ وَضـَعـَهُ بـِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ
و خـداونـد، خـانـه خـود را بر سنگلاخ ترين بقعه خاكدان زمين نهاد، رملستانى با كمترين اسـتـعـداد رويـش در دنـيا و خالى از هر گياه ، در تنگترين دره فرومانده لابلاى كوهساران نـاهـمـوار و بـر ريـگـهاى نرم و كنار چشمه هاى بيرمق و روستاهاى پراكنده ، كه نه شتر آنجا پروار تواند شد و نه اسب و نه گوسفند.

۳۴ - ثـُمَّ أَمـَرَ آدَمَ ع وَ وَلَدَهُ أَنْ يـَثـْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غـَايـَةً لِمـُلْقـَى رِحـَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عـَمـِيـقـَةٍ وَ جـَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مـَحـَاسـِنَ خـَلْقـِهـِمُ ابـْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ
آنـگـاه ، خـداونـد به آدم (عليه السلام ) و فرزندانش فرمان داد كه به سوى آن خـانـه روى آورنـد، تـا آنجا مركز داد و ستد و بورس بازرگانى از كاروان هاى آنان گردد. سويداى دلها به سوى آن حرم ، از عشق او پر مى زند و از صحراى سوزان و برهوت سوخته و از كوره راههاى كوهها و دره هاى ژرف ، از درياها و جزيره هاى دور افتاده و فـرامـوش شـده ، هـمه دلدادگان عاشق سر از پا نشناخته سرازير حرم گرديده تا به سـعـى و طـواف كـعـبـه مقدس و خانه مطهر الهى پرداخته و رسوم كبر و در غرور زيـر پـا نـهـاده ، مـجـنون وار و هروله كنان به سوى يار دويده و گرداگرد وى پروانه وش پر زده و سوخته و همه وجودشان فرياد توحيد بر آورده و زبانش ترجمان روحـشـان گـرديـده . سـيـنـه چاك و غبار آلوده ، پابرهنه و ژوليده ، پيراهن ها را به دور افـكـنده و جامه احرام در پوشيده اند و چنان شيداى معبود شده اند كه چهره زيباى خويش را در انـبوه موهاى پريشان ، ناخوشايند ساخته اند تا مس ‍ وجودشان در كوره بزرگ ابتلاء و سـخـتـى هـا دگـرگـون شـده و از كـدورات و نـاخـالصـى هـا صـيـقـل يـافـته و براى سينه يار طلاى ناب گرديده و به نهايت پاكى و خلوص رسيده انـد. خـداونـد زيارت خانه خويش را كه زيارت و لمس همه پاكى ها و زيبايى هاست وسيله رحمت و راه رسيدن به بهشت مينو قرار داده است .

۳۵ - وَ لَوْ أَرَادَ سـُبـْحـَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضـَةٍ خـَضـْرَاءَ وَ أَرْيـَافٍ مـُحـْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ
و اگـر خـداى پـاك اراده مـى فـرمـود، خانه محترم خود و عبادتگاههاى سترگ آن را لابلاى باغستانها و جويباران و بر دشت و ماهروى هموار با درختانى انبوه و ميوه هايى در دسترس كـنـار سـاخـتـمـانـهـايـى تـو در تو و آبادى هاى به هم پيوسته و گند مزارهاى طلايى و بوستان سرسبز و خرم با مرغزارى بر گرد آن و در منطقه يى پر باران و هميشه بهار و كـشـت هـاى تـازه و شـاداب و بزرگراههاى مجهز و آباد، قرار مى داد. اما آسانى آزمون و كمبود سختى ها ارزش پاداش را اندك و ناچيز مى گرداند.
 

  • خطبه ۱ بند آخر

وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الَّذِى جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلاءَنامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَنْعامِ وَ يَاءْلَهُونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَهً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعا اءَجابُوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَواقِفَ اءَنْبِيائِهِ، وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الاَرْباحَ فِى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ. وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالِى لِلاسْلامِ عَلَما وَ لِلْعائِذِينَ حَرَما، فَرَضَ حَجَّهُ وَ اَوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ فَقالَ سُبْحانَهُ: "وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعالَمِين ".
خداوند، حج خانه خود را بر شما واجب گردانيد و خانه خود را قبله گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان كه ستوران به آبشخور روى نهند و كبوتران به آشيانه پناه برند، بدان درآيند. خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف كنند. و از ميان بندگان خود كسانى را برگزيد تا صلاى دعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حق تصديق نمودند و در آنجا پاى نهادند كه پيامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كه گرد عرشش طواف مى كنند و در اين سودا كه سرمايه شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل كردند و تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگر پيشى جستند. خداوند، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و كعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فريضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانيد و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : ((براى خدا حج آن خانه بر كسانى كه قدرت رفتن به آن داشته باشند، واجب است و هر كه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بى نياز است )).

 




نهج البلاغه دعا ها مکتوبات نقشه ها

كليه حقوق اين سايت محفوظ و متعلق به پيام است
Payam