قالَ: قالَ فما نَزَلْتَ المیقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَن مَخیطِ الثِّیابِ
وَ لا اغْتَسَلْتَ
ترجمه:
هنگامی که امام سجاد ( علیه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصی به نام «شبلی»
که او نیز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت.
امام ( علیه السلام ) از او پرسید: ای شبلی! آیا حج گزاردی ؟
شبلی گفت: آری فرزند پیامبر !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا به «میقات» فرود آمدی و جامههای
دوخته را از تن درآوردی و غسل کردی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که به میقات فرود آمدی و جامههایت را
درآورده، «غسل احرام» کردی و خواستی «لباس احرام» بپوشی آیا چنین نیت کردی
که «لباس گناه» را نیزاز خویشتن دورگردانی و «جامه اطاعت خداوند» را در
برکنی؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که جامههای دوخته را از تن بیرون
میآوردی، آیا قصد کردی که از ریا و نفاق و امور شبههناک نیز به درآیی ؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که آلودگیهای بدن خویش را با غسل
میزدودی، آیا در این اندیشه بودی که خویشتن را نیز از رذیلتها و گناهان
بشویی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به میقات فرود آمدهای و نه از لباس
دوخته جدا شدهای و نه غسل کردهای!
قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا
عَقَدْتَ الْحَجَّ.»
ترجمه:
سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا نظافت کردی و «محرم» شدی، (لباس
احرام پوشیدی) و نیّت حج کردی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که نظافت میکردی و احرام میبستی و
نیّت حج مینمودی، آیاقصدت این بود که با نور توبه و بازگشتی خالصانه به
سوی خداوند، پلیدیها وگناهان جانت را نیز بزدایی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «محرم شدن» در این اندیشه بودی که علاوه
بر آنچه در حالاحرام، بر تو حرام میگردد ( هر چه را خداوند ) برای همیشه
حرام فرموده استنیز بر خویشتن حرام گردانی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام بستن پیمان حج، اندیشیدی که هر قید و
بند غیر خدایی را از خویشتن بگشایی و تنها در گرو پیمان خداوند باشی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه نظافت کردی و نه محرم شدهای و نه
پیمان حج بستهای !
قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما دَخَلْتَ المِیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا
لَبَّیْتَ.»
ترجمه:
امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «میقات» که وارد شدی، دو رکعت
«نماز احرام» گزاردی و «لبیک» گفتی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام ورود به «میقات»، نیت و اندیشهات نایل
شدن به زیارت خداوند و وصول به لقای پروردگار بود؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که «نماز احرام» میخواندی، آیا نیت
کردی که به وسیلهنماز، که بهترین اعمال و برترین حسنات بندگان است، به
خداوند نزدیک شوی وبه او تقرب جویی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که «لبیک» میگفتی، نیت و اندیشهات
این بود که زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشایی و از همه گناهان فروبندی
؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: نه به میقات وارد شدهای و نه نماز گزاردهای
و نه لبیک گفتهای!
قالَ ( علیه السلام ) : فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لا رَأَیْتَ
الْکَعْبَةَ وَ لا صَلَّیْتَ.»
ترجمه:
سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «حرم» وارد شدی و «کعبه» را
دیدی و نماز گزاردی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که به حرم وارد شدی، قصد کردی
که«غیبت» از مسلمانان و ملتاسلام و بی حرمتی به آبرو و شخصیت آنان را بر
خویشتن حرام گردانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که به «مکه» رسیدی، چنین اندیشیدی و
این گونه نیت کردی کهتنها به قصد خداوند آمدهای (نه به قصد شهرت و تجارت
و…؟!)
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به حرم وارد شدهای و نه کعبه را
دیدهای و نه نمازگزاردهای!
قالَ ( علیه السلام ) : فَما طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ لا مَسَسْتَ
الاَْرْکانَ وَ لا سَعَیْتَ.»
ترجمه:
سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا کعبه را «طواف» کردی و ارکان آن را
مسّ نمودی و «سعی» به جا آوردی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «سعی»، چنین نیت کردی که به سوی خداوند
میگریزی و به او پناهمیبری و اوست که آگاه به نهانهاست، و بر این نیت و
اندیشهات آگاه است؟ (و تو را پناه میدهد)؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه طواف کردهای و نه ارکان را مسّ
نمودهای و نه سعی به جا آوردهای!
«ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: صافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ
بِمَقامِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَصَلَّیْتَ بِهِ رَکْعَتَینِ؟
قالَ: نَعَمْ.
فَصاحَ ( علیه السلام ) صَیْحَةً کادَ یُفارِقُ الدُّنیا.
ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : آهٍ آهٍ، مَنْ صافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ
فَقَدْ صافَحَ اللّهَتَعالی. فَانْظُرْ یا مِسْکین لا تُضَیِّعْ اَجْرَ ما
عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَتَنْقُضِ الْمُصافَحَةَ بِالْمُخالَفَةِ وَ قَبْضِ
الْحَرامِ نَظیرَاَهْلِ الآثامِ.
قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: فِما صافَحتَ الحَجَر الاَسوَد وَ لا وَقَفتَ
عِندَ المَقام وَ لا صَلّیتَ فیهِ رَکعَتینِ».
ترجمه:
سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: با «حجر الاسود» مصافحه کردی و
به آن دست کشیدی و در «مقام ابراهیم ( علیه السلام ) » ایستادی و در آن
مقام دو رکعت نماز گزاردی ؟
شبلی گفت: آری.
در این هنگام، امام ( علیه السلام ) فریادی سوزناک برآورد و حالتی به اودست
داد که نزدیک بود از دنیا برود (وروح مطهرش از شوق و خشیت خداوند، به ملکوت
آسمانها پرواز کند)! سپس (بهخود آمد و به ناله) گفت: آه ! آه…
و آن گاه فرمود: کسی که با «حجر الاسود» مصافحه کند وبه آن دست دهد، همانا
با خداوند متعال مصافحه کرده است ! پس، ای مسکین ! نیک بنگر که مبادا حرمت
آن را تباه سازی و پیمانی این چنین عظیم را بشکنی ودستی را که در دست
خداوند نهادهای، به گناهانی بیالایی که گنهکاران به آنآلودهاند.
سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که در مقام ابراهیم ایستادی، نیت
کردی که بر عهد و فرمان خداوند، بایستی و از تمامی گناهان روی گردان شوی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که در مقام ابراهیم نماز میخواندی،
قصدت این بود که نمازی چونان ابراهیم ( علیه السلام ) بخوانی و با آن نماز،
بینی شیطان را به خاک بمالی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، نه با حجر الاسود مصافحه کردهای و
نه در مقام ابراهیم ایستادهای و نه در آنجا نماز گزاردهای!
سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا میان دو کوه « صفا» و «مروه»، «
سعی» کردی و بین آن دو، راه پیمودی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در آن حال چنین اندیشیدی که میان
«خوف» و «رجاء» و ترس وامید هستی (و خشیت و رحمت خداوند را یکجا در جان
خویش فراهم آوردی)؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، سعی نکردهای و میان صفا و مروه راه
نپیمودی !
سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در صحرای «عرفات»توقف کردی و بر «جبل الرحمة» (کوه
رحمت) بالا رفتی و «وادی نمرة» را شناختی
و نزد «المیل» و «الجمرات»، خداوند را خواندی و با وی به مناجات پرداختی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام توقف در «عرفات» در این اندیشه بودی
و این معرفت را فاصلهیافتی که همه معارف و دانشها از آن خداوند است و نامه
اعمال و لوح سرنوشتتو در دست اوست، و همو بر نهان و قلبت آگاه است ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که از «جبل الرحمة» بالا میرفتی، در
این اندیشه بودی کهخداوند بر هر مرد و زن با ایمان، رحمت میآورد و آنان را
زیر لوای ولایتخویش دارد؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: نزد «نمرة» قصد کردی که کسی را به کاری امر
نکنی، مگر آنکه خودت آنرا انجام دهی، و از کاری نهی نکنی مگر اینکه خود را
از آن دوری گزینی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام توقف نزد «علم و نمرات»(۱۳) به یاد
داشتی که آنها شاهد تو و طاعتهایت هستند و همراه بانگهبانان الهی و به
فرمان پروردگار آسمانها، نگهبان تواند؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، در عرفات توقف نکردهای و بر کوه رحمت
بالا نرفتهای و نمرة رانشناختهای و دعا نخواندهای و نزد نمرات درنگ
ننمودهای !
سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: از میان «علمین» (دو علم) گذر کردی و پیش
از آن، دو رکعت نماز گزاردی و به سوی وادی «مزدلفه» راه پیمودی و از آنجا
سنگهای ریز برداشتی و به «مشعرالحرام» رفتی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن، چنین اندیشیدی که این،
«نماز شکر» است در شب دهم (ذیالحجه) که سختیها را آسان میگرداند و آرامش
و آسایش به ارمغانمیآورد ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که از میان «دو علم» میگذشتی و به
راست و چپ منحرفنمیشدی، آیا در نیت و اندیشهات قصد کردی که با قلب و زبان
و دیگر اعضایبدنت از دین حق منحرف نگردی ؛ نه به راست و نه به چپ ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رفتن به «مزدلفه» وجمع آوری ریگها، آیا
قصدت این بود که هرگناه و جهلی را از خویشتن دورسازی و به جای آن، علم و
عمل بنشانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که «مشعرالحرام» رفتی، قصدت این بود که
شعار و شعور اهل تقواو خشیت الهی را به قلبت بچشانی و با پارسایان همساز
گردی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، از میان آن دو علم عبور نکردهای و دو
رکعت نماز نخواندهای وبه مزدلفه نرفتهای و از آنجا ریگ بر نداشتهای و به
مشعرالحرام واردنشدهای!
سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: به «منا» رسیدی و «جمرهها» را
سنگسار کردی و موهای سرت رازدودی و قربانی کردی و در «مسجد خیف» نماز
گزاردی و به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» انجام دادی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رسیدن به «منا» و سنگسار جمرهها ؛ آیا
چنین اندیشیدی که به هدف خویش رسیدهای و خداوند، خواستههایت را برآورده
است ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام سنگسار جمرهها، اندیشهات این بود که
دشمنت، شیطان و یاراناو را سنگسار میکنی و به وسیله حج ارجمندت آنها را از
خود میرانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که موهای سرت را میزدودی، آیا
اندیشهات این بود کهخویشتن خویش را نیز از همه آلودگیها پاک میکنی و
آنچه را از مردمان برعهدهداری، بر میداری و از گناهان و آلودگیها بیرون
میآیی ؛ همانند روزیکه از مادر زاده شدهای ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن در مسجد «خیف»، چنین
اندیشیدی که از هیچ کس و هیچچیز «خوف» نداری و جز از خداوند و گناهانت
نمیترسی و به هیچ کس و هیچچیز، مگر رحمت خداوند، امید نداری ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام قربانی کردن، چنین اندیشیدی که با
دست یازدیدن به حقیقت ورع و پارسایی، گلوی طمع را ببری و از سنت و سیره
ابراهیم ( علیه السلام ) پیروی کنی ؛ که با قربانی کردن فرزند خویش و میوه
دلش برای رضای خداوند،این سنت را بر پا ساخت و برای مردمان پس از خود به
یادگار نهاد ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که از قربانگاه به مکه بازگشتی و «طواف
افاضه» را انجامدادی، آیا چنین اندیشیدی که از رحمت خداوند، سرشار شدهای و
اینک به سویطاعت او روی آوردهای و به محبت وی چنگ زدهای و فرمانهای واجب
او راانجام دادهای و به «قرب الی اللّه» و نزدیکی به خداوند دست یافتهای
؟
شبلی گفت: نه !
امام سجاد ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، به منا نرسیدهای، و جمرهها
را سنگسار نکردهای وموهایت را نزدودهای و قربانی نکردهای و مناسک و
اعمالت را انجام ندادهایو در مسجد خیف نماز نگزاردهای و طواف افاضه را به
جای نیاوردهای و بهخداوند، تقرب و نزدیکی نیافتهای ! بازگرد که حج
نگزاردهای !
در این هنگام «شبلی» به گریه درآمد و بر غفلت و تقصیرخویش واز دست دادن آن
همه فایده و آثار و اسرار گرانقدر حج، سخت گریست. واز آن پس و تا فرا رسیدن
موسم حجی دیگر، به فراگیری بیشترمعارف و علوم ورموز حج پرداخت و سال بعد،
با معرفتی سرشار و یقینی استوار، حج گزارد.