مقدمهابراهیممناسکمطالعاتبازدیدهامدینة النبیپخش زنده






مراحل و منازل حجّ

بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

...أذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ ... لِیَشهَدُوا مَنافِعَ لَهُم...
... مردم را به حجّ فراخوان تا سوی تو آیند...تا به سودهایی که ایشان راست، حاضر آیند ...
( ۲۲ = الحجّ / ۲۷ و ۲۸)

قالَ رَسولُ اللهِ (ص) :
مَن اَراد الدُّنیا وَ الآخِرَۀَ فَلیَؤُمَّ هذَا البَیتَ؛ فَما اَتاهُ عَبدٌ یَساَلُ اللهَ دُنیا إلاّ اَعطاهُ اللهُ مِنها، وَلایَساَلُـهُ آخِـرَۀً إلاَّ ادَّخَـرَ لَـهُ مِنهـا. اَلا اَیُّهَا النّـاسُ، عَلَیکُـم بِالحَـجِّ وَ العُمـرَۀِ ، فَتابِعُـوا بَینَهُمـا ، فَاِنَّهُمـا یَغسِلانِ الذُّنُوبَ کَمایَغسِلُ الماءُ الدَّرنَ عَلَی الثَّوبِ؛ وَ یَنفِیانِ الفَقرَ کَما تَنفِی النّارُ خُبثَ الحَدیدِ.

رسول خدا (ص) فرمود :
هرکه [خیر] دنیا و آخرت را می‌خواهد قصد خانۀ کعبه کند [وحجّ بگزارد] ؛ بنده‌ای [به حرم الهی] نیامده که[خیر] دنیا بخواهد و خدای تعالی به او عطا نفرماید و[یا خیر] آخرت بخواهد و خداوند برایش ذخیره نفرماید. ای مردم، بر شما باد به حجّ [تمتّع] و عمره؛ آن دو را از پی هم به جای آورید که گناهان را می‌زدایند، بدان سان که آب،چرک جامه را می‌شوید؛ و فقر را می زدایند چنانکه آتش، زنگار آهن را. (مسند الإمام زید، دارمکتبة الحیاة ، بیروت، ص ۲۲۰ و ۲۲۱)

بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
«اَلحَمدُ لِلّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصطَفی.»
این رساله، درس‌هایی را دربارۀ حجّ بیت الله الحرام در بر دارد و از لحظه‌های آغازین تا پایان مراسم حجّ را بازگو می‌ نماید و فلسفۀ حجّ و مقصود اصلی از شعائر آن را به اشارت بیان می‌دارد و با همۀ فشردگی می‌تواند همچون چراغی فرا راه سالکان وادی حقّ و مسافران سرزمین‌های مقدّس وحی، قرار گیرد.
دراینجا لازم می‌بینم از همۀ دوستان و برادرانی که در درس های مزبور، شرکتی فعّال داشتند و به گردآوری و تنظیم دروس حجّ اهتمام ورزیدند تشکّر کنم و مزید توفیق همه را از خداوند بزرگ جَلَّ ذِکرُهُ مسألت دارم.

مصطفی حسینی طباطبائی
محرّم الحرام ۱۴۲۸ هـ . ق.

ماهیّت حج

در آغاز، نخستین آیاتی را که دربارۀ حجّ بر پیامبر(ص) نازل شده یاد می‌کنیم :
«وَ اِذ قالَ اِبراهیمُ : رَبِّ اجعَل هذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِیَّ اَن نَعبُدَ الاَصنامَ ؛ رَبِّ اِنَّهُنَّ اَضلَلنَ کَثِیراً مِنَ النّاسِ؛ فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی، وَ مَن عَصانی، فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ رَبَّنا، اِنِّی اَسکَنتُ مِن ذُرّیَّتی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ، رَبَّنا، لِیُقِیمُوا الصَّلوۀَ ؛ فَاجعَل اَفئِدَۀً مِنَ النّاسِ تَهوی اِلَیهِم؛ وَ ارزُقهُم مِنَ الثَّمَراتِ، لَعَلَّهُم یَشکُرُون؛ رَبَّنا، اِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفِی وَ ما نُعلِنُ؛ وَ مایَخفی عَلَی اللهِ مِن شَیءٍ فِی الاَرضِ وَ لا فِی السَّماءِ؛ اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الکِبَرِ اِسماعیلَ وَ اِسحاقَ؛ اِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ؛ رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصَّلوۀِ وَ مِن ذُرّیَّتی؛ رَبَّنا، وَ تَقَبَّل دُعاءِ ؛ رَبَّنَا اغفِر لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ = وَ [یاد کن] آنگاه که ابراهیم گفت : ای خداوندگار من، این شهر(= مکّه)را ایمن ساز و مرا وفرزندانم را ازپرستش بت‌ها دور دار؛ ای خداوندگارمن، آنها (= بتان) بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند؛ پس هرکه مرا پیروی کند از من است و هرکه مرا نافرمانی کند همانا تو آمرزگار و مهربانی؛ ای خداوندگار ما، من برخی از فرزندانم را به درّه‌ای بی‌کشت، نزدیک خانۀ شکوهمند تو جای دادم، ای خداوندگار ما، تا نماز به پا دارند؛ پس دل‌هایی از مردمان را چنان کن که به سوی آنان گرایند؛ و از میوه‌ها روزی‌شان ده، باشدکه سپاس گزارند؛ ای خداوندگار ما، هرچه را پنهان کنیم و هرچه را آشکارسازیم تومی‌دانی؛ وهیچ چیز درزمین و درآسمان بر خدا پوشیده نیست ؛ سپاس وستایش آن خدای راست که مرا در پیری اسماعیل واسحاق بخشید؛ هرآینده خداوندگارم شنوای دعاست؛ ای خداوندگار من، مرا برپادارندۀ نمازکن و ازفرزندانم نیز؛ ای خداوندگارما، ودعای مرا بپذیر؛ ای خداوندگار ما، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب [مردمان] برپا می‌شود بیامرز.» (‌۱۴= ابراهیم/ ۳۵ إلی۴‌۱)(۱)
باتوجّه به آیات فوق معلوم می‌شودکه ماهیّت حج همان «توحید عبادت» بوده که به‌صورت نمادین در شعائر و مناسک آن مشهود است؛ ازقبیل : إحرام بستن، وقوف در عرفات، قربانی، تحلیق، تقصیر، طواف، سعی صفا و مروه و ....(۲)
ازسوی دیگر، لازمۀ حجّ ، رعایت یک سلسله مناهی است؛ مثل نگاه نکردن در آینه به‌منظور خودآرایی و نپوشیدن لباس دوخته (در آرایش‌های دنیوی نبودن)، دوری از روابط جنسـی،
ممنوعیّت گفتن دروغ و دشنام، ستیزه و نکشتن حیوانات(۳).
نه آنچه باید انجام شود دشوار و دردآور است و نه منهیّات، مایۀ مشقّت و ناراحتی؛ هردو رشته کارهای کردنی و نکردنی، رعایت یک سلسله قیود و انضباط در این دورۀ به خصوص می باشد. به بیان دیگر، حجّ نه ریاضت است و نه از نوع عبادات عادی مثل دعا ونماز وانفاق. ازدیدگاه قرآن حجّ نوعی «عُکوف» است؛(۴) یعنی استغراق در یک دوران وپذیرش نوع به‌خصوصی از زندگانی در اجتماعی با ضوابط معیّن؛ و قرآن أعمال حجّ را «مناسک»(۵)یا«شعائر»به-معنی«علامت‌هاونشانه‌های عبادت خدا» خوانده است؛(۶)یعنی کارهایی که مضامینی را علامت می‌دهند که آن«مضامین» مهمّ است و با انجام آن اعمال، انتظار می‌رود که شخص آن مضامین یا معانی را در خود إلقاء نموده و مستقرّ سازد. همچنین در قرآن سورۀ مستقلّی به نام «الحجّ» هست که ابتدا از «زلزلۀ» رستاخیز و فرارسیدن آخرت سخن می‌گوید و سپس به حجّ می‌پردازد وبدین‌ترتیب گویی تشابهی بین صحرای محشر و حجّ وجود دارد که خداوند متعال این دو را باهم پیوند زده است. دیگر از جنبه‌های مهمّ حجّ این است که بنیانگذار آن ابراهیم ـ علیه السّلام ـ بوده است، شخصی که خداوند او را «حنیف» خوانده و حق‌گرای مطلق و موحّدخالص شمرده است.
پس روی‌هم‌رفته حجّ دوره‌ای است مشتمل بر دل‌کندن از دنیا و متعلّقات آن، تزکیۀ نفس ازطریق مراعات مناهی، زندگی در اجتماعی که جلوه‌ای ازآخرت است و إلقای «توحیدخالص» ازطریق دست زدن به یک سلسله أعمال که بنیانگذار آنها ابراهیم(ع) بوده است. اعتکاف در چنین جریانی را خداوند حجّ نامیده است.

وجوب حجّ

قرآن کریم می‌فرماید : «لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً = برای خدا بر مردم است قصد زیات آن خانه، هرکه بتواند به‌سوی آن راه یابد. (توانایی پیمودن راه آن خانه را داشته باشد.) (۳ = آل‌عمران/۹۷) هرچند درمورد اینکه چند بار لازم است هر مسلمانی به حجّ برود؟ در قرآن تصریح نشده، أمّا بنا به قاعدۀ عقلی استنباط می‌شود که وجوب حجّ در تمام عمر یک‌بار بیش نیست وعلمای اصول می‌گویند امر شارع دلالت بر «مَرَّۀ = یک‌بار» دارد نه «تکرار»؛ مگر آنکه شارع خود به تکرار تصریح نموده باشد؛ مانندآیات نماز وروزه.(۷)علاوه براین قاعدۀ عقلی، شاهد نقلی نیز دردست است ودر حدیث نبوی از ابن عبّاس (رض) چنین آمده است : «عَنِ ابنِ عبّاسٍ (رض) اَنَّ الاَقرَعَ بنَ حابِسٍ قالَ : یا رَسُولَ الله، الحَجُّ فِی کُلِّ سَنَۀٍ اَو مَرَّۀً واحِدَۀً ؟ قالَ : بَل مَرَّۀً، فَمَن زادَ فَهُوَ تَطَوُّعٌ = از ابن عبّاس (رض) روایت شده که أقرع بن حابس عرض کرد : یا رسول الله، حجّ در هرسال است و یا یک مرتبه است؟ رسول-خدا(ص) فرمود : بلکه یک مرتبه است و هرآنکه بیش‌از یک-بار آن را انجام دهد، نکویی به دلخواه کرده است.(۸)»

فور یا تراخی؟

آیا با رسیدن به استطاعت، شخصِ مستطیع، باید در اوّلین سال ـ البتّه به شرط فقدان موانع ـ راهی حجّ شود و یا به حکم آنکه گفته شده : «یک بار در تمام عمر حجّ واجب است.» می تواند صبر کند و هرزمان که مایل بود، أدای تکلیف نماید؟ شافعی (رض) حکم بر «تراخی» داده و می‌گوید انسانِ مستطیع مهلت دارد، زیرا پیامبر(ص) سال دهم هجرت به حجّ رفت؛ هرچند، از چندسال پیش، این عبادت واجب شده بود(۹). احمد بن حنبل، مالک بن انَس و ابوحنیفه ـ هر سه ـ معتقد بر «فور» هستند ومی‌گویند به‌محض حصول استطاعت، أدای حجّ تکلیف است و قابل تأخیر نیست. دلیل آنها حدیثی است که ابن عبّاس (رض) از قول پیامبر(ص) آورده و می‌فرماید : «مَن اَرادَ الحَجَّ فَلیَتَعَجَّل؛ فَاِنَّهُ قَد یَمرُضُ المَریضُ و تَضِلُّ الرّاحِلَۀُ وَ تَعرِض الحاجَۀُ. = هرکس ارادۀ حجّ دارد شتاب کند؛ زیرا ممکن است مریض شود و یا مرکب از دست رود و یا محتاج گردد.»(۱۰)
از نظر ما نیز قول «فور» صحیح است و مسلّماً اگر شخص مستطیع حجّ را به تأخیر افکنَد و در تأخیر از دنیا برود، نزد خدا مسئول خواهد بود؛ زیرا اگرچنین نباشد درست به‌مانند آن است که اصولاً حجّ بر او واجب نبوده، درحالی‌که می‌دانیم تکلیف داشته است و اگر انسان مستطیع در دنیا فرصت یافت و حجّ را با تأخیر انجام داد، به حکم حجّ عمل کرده ولی خطای تأخیر خواهد داشت. اعتقاد به «تراخی» اشاعۀ مسامحه در حجّ می‌کند که مسلّماً منظور نظر شارع نبوده است.

شرائط وجوب حجّ

۱ـ استطاعت و أمنیّت
آیۀ قرآن می‌فرماید : «لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً = برای خدا بر مردم است قصد زیات آن خانه (= کعبه)، هرکه بتواند به‌سوی آن راه یابد. (۳ = آل‌عمران/۹۷) یعنی در شرائط استطاعت مالی و آمادگی جسمانی، به شرط باز بودن و ایمنی راه، حجّ بر شخص واجب می‌شود و چنین شخصی باید لاأقلّ یک‌بار در عمر به سفر حجّ رفته از مزایای تربیتی این امر مهمّ بهره‌مند گردد.
۲ـ حجّ با هبه
از نظر شرعی هیچ اجباری برای قبول هبه یا هدیه نیست.
بنابراین، شخص بی‌استطاعت می‌تواند کمک مالی افراد را برای رفتن به حجّ رد کند، و حقِّ اوست که بخواهد فقط با دسترنج خویش به حجّ برود، خواه آن دسترنج تا پایان عمر حاصل شود یا نشود. أمّا اگر فرد مزبور قبول هدیّه کرد و مستطیع شد، حجّ بر او واجب می‌شود.
۳ـ امکان حجّ زن بی‌اجازۀ شوهر
برای عمل به دستور خدا نیازی به کسب اجازه از کسی نیست و شوهر نمی‌تواند ازتصمیم زن برای رفتن به حجّ واجب جلوگیری کند. البتّه از وظائف شوهر نیست که زن را برای حجّ مستطیع کند؛ ولی اگر زن خود مستطیع بود و خواست به حجّ برود، شوهر نمی‌تواند مانع شود؛ اگر هم شوهر نخواست همسرش را در سفر حجّ همراهی نماید، زن می‌توان بدون او به حجّ برود و لازمۀ این کار طبق حدیث نبوی که می‌فرماید زن با نامحرم مسافرت نکند همراهی جماعتی از مسلمین و به ویژه بانوان مسلمان است و این حدیث عنایت به حفاظت زن دارد که بدین طریق این مقصود حاصل می‌شود.
۴ـ حجّ با نیابت
منقول است که شخصی ازپیامبر(ص) پرسید : «پدرم باید به حجّ برود ولی خیلی پیر و ناتوان است، چه کند؟» پیامبر(ص) فرمود : «تو به جای او برو.» همچنین روایت شده که شخصی از پیامبر(ص) پرسید : «آیا می‌تواند برای پدرش که از دنیا رفته و موفّق به حجّ خانۀ خدا نشده پولی بپردازد تا دیگری به جای او حجّ کند؟» پیامبر(ص) پاسخ داد : «اگر پدرت قرضی داست و از دنیا می‌رفت آیا آن را نمی‌پرداختی؟ حتماً می‌پرداختی؛ پس أدای حقِّ خدا واجبتر است.»
از احادیث فوق نتیجه می‌شود که :

‌۱ـ حجّ پسر به جای پدرمستطیع ولی ناتوان قبول است.
۲ـ حجّ فرزندبه‌جای پدر یامادری که ازدنیا رفته امکان‌پذیر می‌باشد.
۳ـ اصولاً هرشخص مستطیع ولی ناتوان می‌تواند با پرداخت هزینۀ سفر، شخصی را برای انجام وظیفۀ حجّ، به‌جای خود انتخاب کند.(۱۱)

شیعیان و سه شعبۀ أهل تسنّن (پیروان احمد بن حنبل ، ابوحنیفه و شافعی) با احادیث فوق و نتایج آنها موافقت دارند و فقط مالک بن انس (رض) أحادیث مزبور را به این عنوان که بر خلاف آیۀ قرآن (۳ = آل عِمران/۹۷) است نپذیرفته و می‌گوید وقتی قرآن تکلیف حج را از شخص ناتوان برداشته است، پیامبر(ص) نیز قطعاً آن را از چنین شخصی ساقط می‌داند و دستوری مبنـی بر اینکه فرد دیگری به جای او حـجّ کند ، نمی‌دهد.
به عقیدۀ ما، نظر امام مالک صحیح نیست؛ زیرا مذاق شرع این است که در این گونه امور، راه جبران را بازگذارده و فرد را از امکان جبران محروم نمی‌سازد. اگر شخص، مستطیع و توانا بود ولی حجّ نکرد تا ناتوان شد، باید راه جبرانی برای او باز باشد. این راه، همان است که بتواند دیگری را به جای خود به حجّ فرستد و او را در اجرای مراسم حجّ یاری کرده و بهره‌مند سازد؛ أمّا آیۀ قرآن از این موضوع سخن می‌گوید که شخص مستطیع باید خود به حجّ برود و این معنا منافات ندارد با آنکه درصورت ناتوانی، دیگری را روانه کند.

معنی لغوی و اصطلاحی حجّ و منشأ خانۀ کعبه

«حجّ» در لغت به‌معنی «قصد» است و در اصطلاح شرعی به‌معنی «قصد زیارت» خانۀمشخّصی‌است که در مکّه واقع شده و مناسکی را در آنجا به انجام می‌رسانند. اینکه آن خانه أوّل بار در چه زمان و توسّط چه شخصی بنا شد، معلوم نیست و قرآن صرفاً می‌گوید : «اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ للِنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّۀَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلعالَمِینَ = همانا نخستین خانه‌ای که برای [پرستش] مردم نهاده شده همان است که در بکّه (= محلّ ازدحام؛ جایگاه کعبه در مکّه) است که با برکت است و جهانیان را رهنماست.» (۳ = آل عِمران/۹۶) یعنی خانۀکعبه «اوّلین معبد» درتاریخ جهان بوده است که برای مردم دارای برکات روحانی است.
واژۀ «مکّه» و «بکّه» هردو به یک معناست و «محلّ پُررفت و آمد» را می‌رساند. «مکّه تاریخی قدیم و طولانی دارد؛ بطلمیوس، نام آن را مَکرُبا نوشته است و احتمال می‌دهند این کلمه از لهجۀ سبائیان ـ ساکنان جنوب عربستان ـ است که معنی مقدّس و محترم می‌دهد.»(۱۲) تاریخ این شهر به قبل‌از ابراهیم (ع) برمی‌گردد؛ زیرا در قرآن می‌خانیم که ابراهیم (ع) برای امنیّت و آرامش آن شهر دعا کرد : «وَ اِذ قالَ اِبراهیمُ رَبِّ اجعَل هذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِیَّ اَن نَعبُدَ الاَصنامَ = وَ [یاد کن] آنگاه که ابراهیم گفت : ای خدای من، این شهر(= مکّه)را ایمن ساز؛ و مرا وفرزندانم را ازپرستش بت‌ها دور بدار.» (‌۱۴ = ابراهیم/۳۵) همچنین به دست می‌آید که در زمان ابراهیم (ع) مکّه قریه‌ای در سرزمینی بی‌آب و علف بوده که در آن خانه‌ای به‌عنوان عبادتگاه (= معروف به خانۀ خدا) قرارداشت وابراهیم(ع) همسرش هاجر(ع) و فرزند خود اسماعیل(ع) را به آنجا کوچ داد : « رَبَّنا، اِنِّی اَسکَنتُ مِن ذُرّیَّتی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ. = ای خداوند ما، من (یکی از)فرزندانم را به درّه‌ای بی‌کشت، نزدیک خانۀمحترم تو جای دادم.» (‌۱۴ = ابراهیم/۳۷) قرآن نشان می-دهد که ابراهیم (ع) و فرزندش در حفظ خانۀ کعبه از آلودگی‌های شرک و بت‌پرستی رسالت داشتند: «وَ عَهِدنا اِلی اِبراهیمَ وَ اِسماعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ العاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. = و به ابراهیم و اسماعیل سفارش شکردیم (و بر عهدۀ ایشان گذاشتیم) که خانۀمرا برای طواف کنندگان وعبادتگران و رکوع و سجودگزاران، [از آلودگی-های انواع شرک و آثار بت پرستی] پاک و پاکیزه کنید.» (۲ = البقرۀ/‌۱۲۵) و بعدها که اسماعیل(ع) به سنّ رشد رسید، به همراه پدرش ابراهیم (ع) به تعمیر و مرمّت خانۀ کعبه پرداخت و پایه‌هایش را که فرو ریخته بود تجدید بنا کرد : «وَ اِذ یَرفَعُ اِبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ وَ اِسماعیلُ، رَبَّنا، تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلِیمُ. = و [یاد کن] آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه[ی کعبه] را [مرمّت کرده و] بالا می‌بردند [در مقام دعا می‌گفتند :] ای خداوند ما، از ما بپذیر، که تویی شنوا[ی گفتارمان] و دانا[ی رفتارمان].» (۲ = البقرۀ/‌۱۲۷) همین‌طور از قرآن استفاده می‌شود که سنّت حجّ با ابراهیم (ع) بنا نهاده شد : «وَ اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ یَأتُوکَ رِجالاً وَ عَلَی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق. = و (ای ابراهیم،) مردم را به حجّ فراخوان تا به سوی تو آیند پیادپان و (سوار) بر شتران باریک میانِ سبک‌رو و ورزیده که از هر راه بسیار دوری می‌رسند.» (۲۲ = الحجّ/۲۷)(۱۳)
بعدها این سنّت از راه أصیل خود منحرف گردید. عرب‌ها بت‌هایی را به‌عنوان «عزیزان خدا» در آن‌خانه نهادند و بخشی از مراسم حجّ تبدیل به دست زدن وسوت کشیدن به گِردِ بتان شد: «وَ ماکانَ صلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَۀً. = و نماز آنان به نزد آن‌خانه (کعبه) جز سوت کشیدن ودست زدن نیست.» (۸ = الأنفال/۳۵)
از آیات قرآنی و توضیحات فوق نتیجه می‌شود که:

‌۱ـ زمان بنای خانۀ کعبه روشن نبوده و مربوط به قبل از ابراهیم (ع) است.
۲ـ ابراهیم (ع) بپاکنندۀ خانۀ کعبه نبوده، بلکه آن را تعمیر کرده و از آلودگی شرک پاک و محفوظ داشته بود.
۳ـ سنّت أصیل حجّ به تدریج منحرف گردید و عرب‌های جاهلی خانۀ خدا را تبدیل به خانۀ بت‌ها کردند.
۴ـ پیامبر اسلام (ص) نه بنیانگذار حجّ، بلکه إحیاء کنندۀ آن به وجه اصیل ابراهیمی است. خانۀ خدا را از آلودگی بتان پاک ساخت، فرهنگ شرک را برچید و آئین إلهی حجّ را برقرارنمود.

أهمّیّت حجّ

قرآن دربارۀ خانۀ کعبه می‌فرماید : «فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابراهیمَ ؛ وَ مَن دَخَلَهُ کانَ آمِناً = در آن[خانه] نشانه‌های روشن [چون] محلّ قیام ابراهیم (برای عبادت) است؛ و هرکه در آن خانه درآید ایمن است. (یعنی هرکه در آن درآید باید ایمن بوده و گزندی به او نرسد) » (۳ = آل‌عِمران/۹۷) به راستی هرکس منصفانه در احوال خانۀ کعبه مطالعه کند، درمی‌یابدکه این خانۀ دور افتاده از مراکز قدرت‌های مادّی دنیا که در سرزمینی غیرقابل کشت و بی‌هیچ امکانات به پا شده بود و به علاوه انواع و اقسام وحشی‌گری‌ها و قبیله‌کشی‌ها در آن منطقه جریان داشت؛ همواره در طول تاریخ نه تنها حفظ شده، بلکه مرتّباً بر برکات و رونق آن افزوده گردیده تا جایی که امروزه از أقصی نقاط دنیا برای زیارت آن می‌آیند. این شواهد نشان می‌دهد که خانۀ کعبه، موردحمایت قدرت فائق بر هستی است و این خود نشانگر أهمّیّت حجّ می‌باشد که خداوند به‌طور أخصّ درمورد آن فرموده است : «مَن کَفَرَ، فَاِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ العالَمِینَ = هرکه کفر ورزد[و حجّ را انکار و ترک نماید]، پس [بداند که] محقّقاً خدا از جهانیان بی‌نیاز است.» (۳ = آل‌عِمران/۹۷)

زمان حجّ

نامگذاری ماه‌های قمری قبل‌از اسلام بوده که یکی از این ماه‌ها را «ذی‌حِجَّه» نامیده‌اند. این امر نشان می‌دهد که پیش‌از اسلام، ماه معیّنی به حجّ اختصاص داشته است که اسلام نیز همان زمان را برای حجّ برگزیده است. قرآن می-فرماید : «اَلحجُّ اَشهُرٌ مَعلُوماتٌ = حجّ در ماه‌هایی دانسته[و معیّن] (= شوّال، ذی قعده و ذی حجّه) است.» (۲ = البقرۀ/‌۱۹۷)
سیّد سابق از علمای مصر در این باره می‌گوید : (( إجماع علماء بر آن است که مراد از ماه‌های حجّ، شوّال و ذی‌قعده است و دربارۀ ذی‌حجّه اختلاف کرده‌اند که آیا به طور کامل است یا ده روز اوّل آن را شامل می‌شود ؟ . . . ابن حزم رأی مالک (رض) را پذیرفته و در تأیید آن گوید : خدای تعالی می فرماید : « اَلحَجُّ اَشهُرٌ مَعلُوماتٌ = حجّ ماه‌های دانسته [و معیّن] است.» و [ماه ها] بر دو ماه و قسمتی از ماه‌ها اطلاق نمی‌شود؛ همچنین «رمی جَمَرات» ـ که از اعمال حجّ است ـ در روز ‌۱۳ ذی‌حجّه صورت می‌پذیرد؛ و طواف إفاضه ـ که از فرائض حجّ است ـ بدون اختلاف نظر در ذی‌حجّه انجام می‌یابد؛ بنابراین [منظور از «اَشهُر»] سه ماه [کامل] است.)(۱۴)
مطلب دیگر آنکه اگر عذری پیش آید می‌توان تا آخر ماه ذی‌حجّه مُحرِم ماند و قربانی را از عید قربان (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) به تأخیر انداخت؛ ودرنتیجه، این امور می‌رساند که ‌۱۰ ذی‌حجّه پایان حجّ تمتّع نبوده وسه ماه کامل(= شوّال،ذی‌قعده وذی‌حجّه) با آیۀ فوق مطابقت دارند.(۱۵) با این‌همه می‌دانیم که رسول‌خدا (ص) در حجّۀ الوداع تا پایان ماه ذی‌حجّه در مکّۀ معظّمه نماند و به سوی مدینه حرکت نمود و رسول اکرم (ص) همان‌طور که خدای‌تعالی فرموده برای مسلمانان سرمشق وأسوۀحسنه‌است.(۱۶)
در ضمن منظور از «اَلحَجّ» در این آیه منافی حجّ عمره در دیگر ماه‌ها نبوده و منظور از آن، حجّ تمتّع است که می‌توان قبل یا بعداز این حجّ ، عمرۀ تمتّع را به‌جای آورد.

اعمال و مراحل حجّ

انواع حجّ

حجّ بر سه قسم است :
۱ـ حجّ إفراد : خصوصیّت این نوع حجّ آن است که فرد به نیّت حجّ مفرده ازمیقات إحرام بسته ودر نیّت خود می-گوید : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ حَجّاً» و چون به مکّه رسید، بیت الله را طواف نموده آنگاه سعی صفا و مروه را به‌جای می‌آورد أمّا «تقصیر» نمی‌کند و از إحرام خارج نمی‌شود و تا رمی جمرۀ عُقبی در روز عید قربان (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) در إحرام باقی می‌ماند سپس سر می‌تراشد و یا موی سر را کوتاه می-کند و از إحرام خارج می‌شود. در این حجّ، ذبح قربانی نیست.
۲ـ حجّ قران : کسی که قصد حجّ قران دارد قبل از محرم شدن با خود قربانی همراه می‌آورد و از میقات، إحرام بسته و در نیّت خود می‌گوید : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ عُمرَۀً وَ حجّاً.» یا اینکه می تواند به نیّت عمره محرم شود و بگوید : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ عُمرَۀً» امّا پیش‌از اینکه طواف کعبه را به جای آورد باید نیّت حجّ را نیز به نیّت خود بیفزاید. در این نوع حجّ، همراه داشتن قربانی واجب است.
۳ـ حجّ تمتّع : برای کسانی است که مقیم مکّه و اطراف آن [یعنی «حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام» (۲ = البقرۀ/‌۱۹۶) نیستند؛ ولی دو نوع دیگر حجّ برای کسانی است که در مکّه و اطراف آن اقامت دارند.
ویژگی حجّ تمتّع آن است که فقط در ماه‌های مخصوص حجّ (= شوّال، ذی‌قعده و ده روز نخست ذی‌حجّه) قابل انجام است. کسی که قصد حجّ تمتّع دارد ابتداء در میقات فقط به نیّت عمره (= حجّ أصغر) مُحرم می‌شود و در نیّت خود می گوید : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ عُمرَۀً» و چون لبّیک گویان به مکّه رسید، کعبه را طواف نموده و سعی میان صفا ومروه را به جای آورده و پس از نماز طواف، «تحلیق» یا «تقصیر» کرده و از جامۀ إحرام خارج شده و تمامی محرّمات بر او حلال می‌گردد.
سپس روز ترویه (= ۸ ذی‌حجّه) بار دیگر از مکّه مُحرم می شود و أعمال تمتّع (= حجّ أکبر) را به‌جای می‌آورد. حجّ-گزار باید روزعیدقربان یا در أیّام تشریق (= ‌۱‌۱ ، ‌۱۲ و ‌۱۳ ذی‌حجّه) قربانی کند و اگر امکان قربانی کردن نداشت به جبران آن باید سه روز در مکّه وهفت روز هنگامی‌که به دیارخویش بازگشت، روزه بدارد.
دراین‌گونه حجّ باید أعمال عمره قبل از حجّ انجام شود. أمّا اگر حجّ‌گزار زمانی به مکّه برسد که به علّت ضیق وقت نتواند أعمال عمره را انجام دهد یعنی وقت به قدری کم باشد که در صورت انجام عمرۀ تمتّع، زمان وقوف در عرفات فرارسد باید نیّت حجّ إفراد کرده و مستقیماً به عرفات برود و پس از پایان أعمال حجّ أکبر، به مکّه بازگردد و عمرۀ مفرده به‌جای آورد.
أفضل انواع حجّ برای کسی که قربانی همراه خود نیاورده، بنا به قولی، حجّ تمتّع است؛ پیامبر أکرم (ص) أصحاب خود را به این حجّ أمر و بدان تشویق فرموده است.
حجّ تمتّع خود متشکّل از دو بخش است : حجّ أصغر(= عمره) و حجّ أکبر (= تمتّع).
أعمال حجّ أصغر (= عمره) عبارت‌اند از:

‌۱- إحرام ،
۲- طواف ،
۳- دو رکعت نماز در مقام ابراهیم(ع) ،
۴- سعی میان صفا و مروه،
۵- تحلیق یا تقصیر و خروج از إحرام .

أعمال حجّ أکبر(= تمتّع) با «تعجیل» عبارت‌اند از:

‌۱- احرام ،
۲- وقوف در عرفات ،
۳- وقوف در مشعرالحرام ،
۴- رمی جمرۀ عُقبی در مِنی(در روز‌۱۰ ذی‌حجّه = عیدقربان)،
۵- قربانی،
۶- تحلیق یا تقصیر و خروج از إحرام،
۷- طواف زیارت (= إفاضه)،
۸- نماز طواف،
۹- سعی صفا و مروه ،
‌۱۰- بیتوته در مِنی و رمی جمرات سه‌گانه(در‌۱‌۱و‌۱۲ ذی‌حجّه)
‌۱‌۱- طواف وداع (= نساء)،
‌۱۲- نماز طواف .

اعمال حجّ أکبر(= تمتّع) با «تأنّی» عبارت‌اند از :

‌۱- إحرام ،
۲- وقوف در مِنی،
۳- وقوف در نَمِرَه ،
۴- وقوف در عرفات ،
۵- وقوف در مزدلفه ،
۶- وقوف در مشعرالحرام،
۷- رمی جمرۀ عُقبی در مِنی (درروز‌۱۰ ذی‌حجّه = عید قربان)،
۸- قربانی،
۹- تحلیق یا تقصیر و خروج از إحرام،
‌۱۰- بیتوته درمِنی ورمی جمرات سه‌گانه(در‌۱‌۱، ‌۱۲، ‌۱۳ ذی‌حجّه)
‌۱‌۱- طواف زیارت (= إفاضه)،
‌۱۲- نماز طواف ،
‌۱۳- سعی صفا و مروه،
‌۱۴- طواف وداع (= نساء) ،
‌۱۵- نماز طواف .

مواقیت حجّ

«مواقیت» حجّ برای افرادی است که نیّت و قصد حجّ و عمره دارند که برای عبور از این محلّ‌ها (یا قبل‌از این مرزها) باید مُحرم شوند. البتّه هرکس می‌تواند ازطریق هریک از این مرزها وارد منطقۀ حرام گردد؛ ولی به‌طور طبیعی، میقات أهالی ممالک مختلف به‌صورت زیر در نظر گرفته شده است :
«ذوالحُلَیفۀ» : برای أهالی عربستان (مدینه) که این منطقه هم اکنون به نام «أبیارعلی» مشهور است و مسجد شجره(۱۷) در این مکان واقع است. (تقریباً در ۴۲۰ کیلومتری شمال مکّه و ‌۱۳ کیلومتری جنوب غربی مسجد نبوی در مدینه)
«مسلخ» (قبل از غمره بوده و در وادی عقیق واقع است.) : برای أهل آنجا و أهل کوفه در قدیم. (تقریباً در‌۱۰۹ کیلومتری شمال شرقی مکّه)
«غمره» (قبل‌از ذات عرق بوده ودر وادی عقیق واقع-است.) : برای أهل آنجا. (تقریباً در ‌۱۰۴ کیلومتری شمال شرقی مکّه)
«ذات عِرق» (= الضّریبۀ که در وادی عقیق واقع است.) : برای ایرانیان و أهل عراق و أهل بصره در قدیم. (تقریباً در ۹۴ کیلومتری شمال شرقی مکّه)
«جُحفَه» (در صدر اسلام نیز این محل به نام «جُحفَه» معروف بود و واقعۀ غدیر خم در نزدیکی آنجا روی داد) : برای أهل شمال عربستان، شام، کشورهای غربی و آفریقای شمالی مانند مصر. (تقریباً در ۸۹ کیلومتری شمال غربی مکّه)
«یَلَملَم» (السّعدیّۀ) : برای أهل یمن وسودان. (تقریباً در ‌۱۰۰ کیلومتری جنوب مکّه)
«قَرن المَنازل» (وادی السّیل یا السّیل الکبیر) : برای أهالی عربستان (نجد، طائف و احساء) ، عراق ، امارات متّحدۀ عربی، قطر ، عمّان و بحرین . (تقریباً در ۹۴ کیلومتری شمـال شـرقی
مکّه)(۱۸)

مواقیت مکّه :

أهل مکّه برای عمرۀ مفرده و حجّ قران و إفراد می‌توانند از منزلشان محرم شوند؛ أمّا برای عمرۀ تمتّع مستحبّ مؤکّد یا احتیاط است که از خارج حرم محرم شوند و لازمۀ این کار آن است که به یکی از مواقیت حدود حرم رفته و از آنجا محرم شوند. محدودۀ حرم شامل اطراف مسجد الحرام می-باشد که به طور کلّی سرحدّات حرم عبارت‌اند از : إضاءۀ لبن، الشّمیسی (= الحدیبیّۀ)، التّنعیم، الجعرانۀ (= ثنیّۀ المستوفرۀ) و وادی نخلۀ (= المقطّع). هم اکنون نقاط آغازین این سرحدّات با تابلوهایی مانند «بِدایَۀُ حَدِّ الحَرَم» (= مبادی شروع حدّ حرم)، «لِلمُسلِمینَ فَقَط» (= مجاز فقط برای ورود مسلمانان، نه غیرآنان) مشخّص گردیده است. توضیح بیشتر اینکه مسجد الحرام تقریباً فقط بخش مرکزی منطقۀ حرام را تشکیل می‌دهد.
منطقۀ حرام أحکام فقهی خاصّ خود را داراست : ازقبیل حرمت صید در هرحال و بر همه کس. برای آگاهی از این أحکام باید به کتب فقهی معتبر رجوع شود.
در ذیل، مکان‌هایی که مشهور بوده و از آنجا به طور معمول محرم می‌شوند به‌عنوان مواقیت أهل مکّه ذکرکرده‌ایم (به نقشه های الحاقی مخصوصاًنقشۀ «حدودحرم واعلام آن» توجّه شود :
مسجد «جعرانه» : (تقریباً در ۲۴ کیلومتری شمال‌شرقی مکّه)
مسجد «تنعیم» (مسجد عمره یا عائشه) : (تقریباً در ۵/۷ کیلومتری شمال‌غربی مسجد الحرام واقع بوده و هم اینک بخشی از شهر مکّه محسوب می‌شود.)(۱۹)
مسجد «نَمِرَه» در عرفات : (تقریباً در ۲۲ کیلومتری جنوب شرقی مکّه)
مسجد «آل شُمَیسی» (حُدَیبیّۀ = رِضوان) : (تقریباً در ۲۲ کیلومتری غرب مسجد الحرام)(۲۰)
در نقشه‌های الحاقی موقعیّت مواقیت مزبور نشان داده شده است مراجعه شود.
در هریک از مواقیت یاد شده، مسجدی است که مسلمانان فرارسیده از نقاط مختلف در آنجا مُحرِم می‌شوند و کسی که قصد عمره دارد لازمۀ وارد شدن به منطقۀ حرام، مُحرِم شدن در یکی از مواقیت بوده و این آغاز ورود به سرزمین مکّه و خانۀ خداست. أعمال عمره مستحبّ مؤکّد است و در هر زمان از سال، عدّه‌ای از مسلمان‌ها راهی مکّه شده و فقط اقدام به انجام عمره نموده و سپس به شهر خود بازمی‌گردند؛ أمّا اگر کسی به منظور حجّ(۲۱)و عمره مُحرم شود، واجب است که أعمال حجّ و عمره را تا انتها به‌جای آرد و نمی‌تواند از انجام آنها خودداری کند؛ زیرا خدای عزّ و جلّ می‌فرماید : «وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ العُمرَۀَ لِلّه = و حجّ و عمره را برای خدا به پایان رسانیـد.» (۲ = البقرۀ/‌۱۹۶)(۲۲)

إحرام چیست ؟

لازمۀ محرم شدن مردان، پوشیدن لباس مخصوصی شامل دو قطعه پارچۀ ندوخته است (سفید بودن آن ضروری نیست و مستحب می‌باشد) که یکی را بر شانه افکنده ودیگری را بر کمر می‌بندند و نکتۀ دیگر آنکه پاپوش آنان نباید کاملاً رو و پشت پا را بپوشاند ولی دوخته بودن کف (= بخش زیرین)آن اشکالی ندارد. زنان لباس مخصوصی برای إحرام ندارند و می‌توانند لباس دوختۀ معمولی بپوشند. هرچندأکثرآنها نیزپوشش یکپارچۀ سفید انتخاب می‌کنند.
معمولاً، در مواقیت غسل کرده و بعداز آنکه لباس إحرام به تن کردند، حدّأقلّ دو و حدّأکثر شش رکعت نماز به‌جای می آورند. شاید این اعمال تذکّری از عاقبت آدمی باشد که در پایان عمر، جسد او را غسل داده، کفن می-پوشانند و او هرچه در دنیا داشته وامی‌گذارد ویکتاپیراهن به‌سوی خدای‌خویش بازمی‌گردد. اگر مؤمن بوده باشد، بر وی نماز میّت می‌گزارند، آنگاه در رستاخیز به سوی خدایش محشور خواهد شد؛ چنانکه صحرای عرفات، یادآوری صحرای محشر است و نشان می‌دهد که در آنجا همۀ واسطه‌ها وپشتوانه‌های دنیوی بی‌اثر می‌شوند و محور، خدا خواهد بود و بس. بدین‌ترتیب در عمره به انسان إلقاء می شود که ای فرزند آدم، دنیاطلبی‌ها را پشت سر بگذار، غسل میّت را به جای آور، آن کفن را بپوش، نمازی‌را که باید دیگران بر تو بگزارند خود بگزار و راهی ملاقات پروردگارخویش شو؛ هم از این روی، بلافاصله بعداز پوشش إحرام، ذکر «تلبیه» آغاز می‌شود که چنین است :
« لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیکَ ؛ إنَّ الحَمدَ وَ النِّعمَۀَ لَکَ وَ المُلکَ ، لاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیکَ. = خداوندا، دعوتت را اجابت کردم، هیچ شریکی برای تو نیست به راستی شکر و سپاس شایستۀ توست ونعمت وسلطنت از آن تو، ای بی‌شریک بی‌همتا، دعوتت را اجابت کردم.»
حاجی درپایان عمره، «تقصیر» کرده واز إحرام خارج گشته و به زندگی روزمرّۀ دنیا بازمی‌گـردد ؛ گویی که اینـک دگرباره
تولّد یافته است.
أغلب علمای شیعه و سنّی عقیده دارند که غسل قبل و نماز بعداز مُحرِم شدن در میقات، مستحبّ است. دلیل آنها که معتقد به وجوب هستند این است‌که گویند ثبت شده پیامبر(ص) قبل‌از إحرام غسل کرد و بعداز محرم شدن نماز گزارد. این مطلب درست است ولی باید در نظر داشت که پیامبر(ص) فقط یک بار در عمر خود حجّ نمود و معتقدان به استحباب گویند که عائشه در آنجا با پیامبر(ص) بود و چنان نکرد و پیامبر(ص) به وی دستور غسل و نماز نداد و به علاوه منقول است که صحابۀ نزدیک به رسول‌خدا (ص) گاهی غسل ونماز را در میقات ترک می‌کردند، حال آنکه اگر وجوبی در آن می‌بود مسلّماً پیامبر(ص) به آنها تعلیم می‌داد و چنین نمی‌کردند.

محظورات إحرام

با بستن إحرام ـ أعمّ از آنکه إحرام برای عمره باشد یا انواع دیگر حجّ ، ازقبیل تمتّع ـ یک سلسله کارها بر مرد و زن حرام می‌شوند که عبارت‌اند از :
۱- اصلاح سروصورت، ستردن موی بدن، گرفتن ناخن و
استعمال عطر؛(۲۳) و از آیۀ «فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً اَو بِهِ اَذیً مِن رَأسِهِ فَفِدیَۀٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَۀٍ اَو نُسُکٍ. = و هرکه از شما بیمار است و یا رنجی در سر دارد [که ناچار است سر را بتراشد] پس فدیه‌ای (باید) از روزه یا صدقه یا قربانی تقدیم نماید.» (۲ = البقرۀ/‌۱۹۶) استنباط می‌شود که درشرائط اضطراری اگردر حال إحرام نیازی به ستردن موی سر یا بدن پیش آید، می‌توان به این کار اقدام کرده و از نظر رعایت حرمت، کفّارۀ لازم را پرداخت.
۲- استفاده از لباس دوخته برای مردان حرام است ولی می توان لباس‌های إحرام متعدّد داشت و از آنها به جای یکدیگر استفاده کرد و درموقع لزوم یکی را شسته برای استفاده آماده ساخت.
۳- حمل اسلحه و شکار در خشکی و اعانت و دلالت (= راهنمایی) برآن، ممنوع است چنانکه قرآن می‌فرماید : «لاتَقتُلُوا الصَّیدَ وَ اَنتُم حُرُمٌ . . . وَ حُرِّم عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً = درحالی که إحرام بسته‌اید صید را مکُشید . . . و شکار خشکی تا هنگامی که در إحرام هستید بر شما حرام شده است .» (۵ = المائدۀ/۹۵و۹۶)
۴- نکشتن جانوران تا سر حدّ امکان؛ مثلاً حشرات (مگس و پشّه و ملخ و غیره) را دور ساختن (به جای کشتن)، مگر آنکه جانور خطرناکی مانند مار، عقرب، زنبور، موش، گرگ و سگ هار باشد.(۲۴)
۵- هرگونه مباشرت جنسی و مقدّمات آن به‌دلیل آیۀ «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِی الحَجِّ = در حجّ آمیزش [با همسران] و نافرمانی خدا [به گفتن دروغ و دشنام و مانند اینها] و ستیزه نیست.» (۲= البقرۀ/‌۱۹۷) بدین‌ترتیب، حتّی سخنان تحریک آمیز به همسران گفتن ـ که مقدّمۀ لذائذ جنسی است ـ و عقد نکاح و شهود بر عقد و وکالت در عقد، حرام است. ضمناً در حجّ تصریح شده که زنان صورت خود را نپوشانند (مگر ضرورت پیش آید) و این أمر خود می‌رساند که شارع مقدّس هم به راحتی زنان و هم به تربیت مردان، که نباید به زنان خیره بنگرند، نظر داشته است.
۶- هرگونه تخریب طبیعت سبز، ازقبیل کندن درخت وگیاه، در منطقۀ حرام ممنوع است مگر کندن سبزی و میوه-جات که به قصد خوردن باشد.
۷- نگاه در آینه به منظور خودآرایی(۲۵)، ازقبیل آرایش سر و صورت، و سرمه کشیدن منع شده است.
۸- بیرون آوردن خون از بدن، أعمّ از آنکه برای حجامت باشد و یا خاراندن تن که منتهی به خونریزی شود و یا کشیدن دندان درصورتی‌که نکشیـدن آن قابل تحمّل باشـد. همگی نهی
شده است.
۹- همۀ گناهان به دلیل آیۀ «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِی الحَجِّ = در حجّ آمیزش [با همسران] و نافرمانی خدا [به گفتن دروغ ودشنام ومانند اینها] وستیزه نیست.» (۲= البقرۀ/‌۱۹۷) ممنوع می‌باشد، البتّه ازنظر تأکید، و إلاّ مسلمان در هیچ شرائطی نباید سراغ گناهان رود.
۱۰- فقهای شیعه پوشاندن سر را برای مردان(۲۶)حرام می‌دانند و از نظر آنان این کار، بنا به روایتی از امام صادق(ع)، در همۀ حالات حتّی به صورت استفاده از چتر برای دور ماندن از آفتاب و به زیر سایه و یا جریانی از آب رفتن، درحال إحرام، حرام است. ازاین روی مشاهده می‌شود که شیعیان در منطقۀ حرام همه در ماشین‌های بی‌سقف می‌نشینند و یا بر سقف اتوبوس‌‌ها قرار می‌گیرند. أهل سنّت چنین عقیده‌ای ندارند و استدلال می‌کنند که پیامبر(ص) در منطقۀ حرام به خیمه می‌رفت و بنابراین، از اینکه در آفتاب منطقۀ حرام چتر بردارند و یا در سایه قرار گیرند مانعی نمی‌بینند. عدّه‌ای از فقهای شیعه نیز استثناء قائل شده و به استناد زیان دیدن از اشعّۀ خورشید نظر داده-اند اگر بیماریی (ازقبیل آفتابزدگی) پیش آید، شخص می تواند در سایه رفته و سر را بپوشاند و دلیلشان بنا به قیاس با آیۀ (۲ = البقرۀ/‌۱۹۶) است؛ و به نظر ما نیز این فتوی صحیح بوده و با آیۀ مزبور موافقت دارد؛ أمّا أهل سنّت اصولاً این کار را جایز می‌دانند و نیاز به دلیل به هنگام ناچاری ندارند.(۲۷)
۱‌۱- هرگونه جدال و مجادله و ستیز به‌دلیل آیۀ «وَ لاجِدالَ فِی الحَجِّ = درحجّ ستیزه نیست.» (۲= البقرۀ/‌۱۹۷) ممنوع است(۲۸) و چون سوگند خوردن نیز ازجمله مصادیق جدال و جدل است و افراد با قسم خوردن در مدّعای خویش پافشاری و اصرار می ورزند، حرمت قسم نیز در منطقۀ حرام تأکید شده است.

حکمت محرّمات

از مطالعه در اغلب محظورات (که تقریباً تمامی آنها در بالا ذکر شد) به دست می‌آید که شارع مقدّس اسلام در نظر داشته مردمان چند روزی در آن سرزمین مقدّس، از دنیاطلبی‌ها مجرّد شوند و از هر امری که آنها را به دنیا می‌خواند ـ از قبیل رابطۀ جنسی ، خودآرایی ، مجادله ، ویران‌ساختن طبیعت و غیره ـ بپرهیزند و با سرگرم شدن به ذکر و عبادات و طواف و سعی ، جنبۀ مادّی و شهوانی در زندگی‌شان رو به ضعف نهاده و جنبۀ إلهی در آنان تقویت گردد.
این آموزش برای آن است که اصولاً انسان‌ها در رابطه با خواست‌های دنیوی، روش معتدلی پیش گیرند و ایمان به خدا و معنویّات در زندگی آنها اصالت یافته و هدف قرار گیرد، نه آنکه این مهمّ در خدمت تأمین حوائج دنیا باشد. ازاین‌رو تماس جنسی و امور وابسته به آن که در حوزۀ احتیاجات ضروری نیست وقابلیّت به تأخیر انداختن دارد، کفّاره‌ناپذیر بوده و مبطل حجّ می‌باشد. أمّا محظورات دیگر در صورت عذر ممکن است نقض شده و (از نظر حفظ میثاق إلهی) با کفّاره (سه روز روزه ـ طیّ ایّام حجّ و یا بعد از آن ـ ، یا إطعام شش مسکین و یا قربانی گوسفند در جهت رفع نیاز محتاجان) جبران گردد.

حرکت به سوی مکّه

محرم شدگان از میقات ، در حال تلبیه ، روانۀ مکّه می‌شوند و مستحب است که مردان با صدای بلند و زنان با صدایی که فقط فرد مجاور بتواند بشنود، تلبیه گویند. شایسته است که ذکر تلبیه حتّی‌المقدور قطع نشود و خصوصاً طیّ عبور از هر مرحله و در هر تغییر حالی در محیط و مسیر حرکت (مثلاً در گردنه‌ها و سربالایی‌ها و سرازیری‌ها) تلبیه گویند.

ورود به مکّه

در ورود به مکّه به جاست که مستقیم سوی مسجدالحرام روند، امّا معمولاً قبل از این کار، غسلی به جای می‌آورند که انجام آن مستحب است. مسجدالحرام شامل محوّطۀ وسیعی است که بیت العتق (= خانۀ خدا)، حِجر إسماعیلع (دیواره‌ای که مشهور به حجر إسماعیلع می‌باشد)، مقام إبراهیمع (محلّی‌که معرّف جایگاه نماز إبراهیمع بوده و به دور آن حصار شیشه‌ای کشیده‌اند و ما به‌طور نمادین در نمازطواف به آن قهرمان توحید اقتداء می‌کنیم) و چاه زمزم در آنجا قرار دارد. یک ضلع مسجد نیز منتهی به صفا و مروه و معبری است که «سعی» بین صفا و مروه در آنجا انجام می‌شود. به دلیل درک صحیح مطالبِ گفته شده وموقعیّت جغرافیایی مناطقی که ذکرآنها گذشت ویا در پی می‌آیند رجوع به نقشه‌های جغرافیایی الحاقی، ضروری است.
بعد از غسل واستراحت (درصورت لزوم) تا رسیدن به مسجد الحرام نیز، گاه و بی‌گاه، تلبیه می‌گویند. أمّا با رسیدن به مسجد الحرام این ذکر قطع می‌شود. لازم به توجّه است که برای طواف و نماز در مقام إبراهیمع ، داشتن وضوء ضروری است و اگر زنان در دورۀ عادت ماهیانه باشند، رهنمود نبوی این بوده که طواف را تا مراحل پایانی (که پاک شوند) به تأخیر افکنند. یعنی از عرفات و مِنی شروع کنندو هنگامی که پاک شدند به اعمال طواف بپردازند چنانکه درحدیث نبوی آمده که به عائشه فرمود : «اِفعَلی کَما یَفعَلُ الحاجُّ غَیرَ ألاّتَطُوفی بِالبَیتِ حَتّی تَطهُری = هرکاری را که حاجیان می‌کنند، انجام ده جز آنکه طواف خانه مکن تا پاک شوی.» و در ادامۀ این حدیث آمده که چون عائشه پاک شد طواف إفاضه (= زیارت) یعنی طواف کعبه و نماز در مقام إبراهیم ـ عَلَیهِ السَّلام ـ و سعی صفا ومروه را به انجام رسانده از إحرام خارج گشت وزان پس چون عمره را به جای نیاورده بود از تنعیم إحرام بسته به عمره پرداخت.(۲۹)

ورود به مسجد الحرام

مستحب است که با پای راست (توجّه به «صراط مستقیم» و مصمّم بودن به طیّ آن درزندگی) به مسجد وارد شوند و دعایی بخوانند که دعای ذیل معمول است :
«بِسمِ اللهِ وَ الصَّلاۀُ وَ السَّلامُ عَلی رَسولِ اللهِ؛ اَللّهُمَّ اغفِرلی ذُنُوبی وَ افتَح لی أبوابَ رَحمَتِکَ ؛ اَعوذُ بِاللهِ العَظیمِ وَ بِوَجهِهِ الکَریمِ وَ بِسُلطانِهِ القَدیمِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ = به نام خدا و درود و سلام بر پیامبرخدا؛ پروردگارا، گناهان مرا ببخش و درهای رحمتت را به رویم بگشا؛ از شیطان مطرود به خدای بزرگ و ذات بزرگوار و سلطنت أزلی‌اش پناه می‌برم.»

طواف

«وَ لیَطَّوَّفُـوا بِالبَیتِ العَتِیقِ = و برآن خانۀ کهن طواف کنند.» (۲۲ = الحجّ /۲۹)
نمایـنـد در گرد خانـه طـواف
به اخلاص و با نیّتی پاک وصاف (امید مجد، ذیل آیۀ فوق)

بعدازورود به مسجدالحرام ، اگر بتوانند مستقیم سوی حَجَر الأسود رفته طواف را از آن‌نقطه آغاز می‌کنند و چنانچه نزدیک شدن به حَجَر الأسود مشکل باشد، در محاذات آن برای شروع طواف قرار می‌گیرند. درهرحال، در آغاز طواف (چه دست به حَجَر الأسود بتوانند زد و چه با فاصله، در محاذات آن باشند) مستحب است که گویند :
«بِسمِ اللهِ، وَ اللهُ أکبَرُ؛ اَللّهُمَّ، إیماناً بِکَ وَ تَصدیقاً بِکِتابِکَ وَ وَفاءً بِعَهدِکَ وَ اتِّباعاً لِسُنَّۀِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ (ص) = به نام خدا، خدایی که والاتر از آن است [که به وصف آید]؛ خداوندا، با ایمان به تو و تصدیق کتابت و وفای به عهدت و پیروی از سنّت پیامبرت محمّد (ص) [آمده‌ام.] »
حَجَر الأسود سنگ سیاه‌رنگی است که ذاتاً تقدّسی ندارد و علامتی برای آغازطواف می‌باشد. چون خانۀ کعبه مکعّب شکل بوده و اضلاع آن همانند یکدیگر است، طبعاً مبدأ طواف گم می شود. بنابراین، سنگی را که رنگ آن از بقیّۀ خانه مشخّص باشد در یک ضلع آن کار گذاشته‌اند تا علامتی برای آغاز طواف باشد البتّه به اعتبار آنکه کعبه، قبله‌گاه مسلمانان است تمام اجزاء آن قابل احترام [و نه پرستش] می‌باشد.
طواف هفت دور است و در سنّت بوده که سه دور اوّل را سریعتر و چهار دور آخر را آرامتر انجام دهند هرچند در اوضاع امروز ـ حدّ أقلّ در ایّام حجّ أکبرـ عملاً این‌کار چندان میسّر نیست. عدد هفت، مظهر کثرت درفرهنگ قرآن معرّفی شده(۳۰) و بنابراین هفت بار طواف می‌تواند به منزلۀ طواف بی‌نهایت، حول محور توحید شمرده شود. سرعت اوّلیّه در طواف و سپس آرام گرفتن، از آنجا ناشی می‌شود که معمولاً در هرحرکت، ابتدا برای نیل به مقصد تعجیل می-کنند و سپس در رسیدن به مقصد، ثبات قدم نشان می‌دهند. سرعت طواف در سه دورِأوّل می‌تواند نشانۀ شور و اشتیاق در سلوک به سوی خدا باشد و طواف آرام در چهار دور بعد به منزلۀ طُمَأنینۀ دل و آرامش خاطر در تکیه به خداست چنانکه پیامبر(ص) وقتی مسلمانان در مراسم حجّ، سرعت بی-رویّه نشان دادند درحالی که با دست راستش اشاره می‌کرد فرمود :
«یا اَیُّهَا النّاسُ ، عَلَیکُم بِالسَّکینَۀِ، فَإنَّ البِرَّ لَیسَ بِالإیضاعِ = ای مردم، بر شما باد به آرامش، نکوکاری آن نیست که یکدیگر را زیر پا نهیم.»(۳۱)
متأسّفانه امروزه به علّت کثرت جمعیّت از یک‌سو و مهمتر از آن عدم برخورداری حجّاج از فرهنگ و تربیت اسلامی از سوی دیگر، طواف کنندگان به جای آنکه رعایت حالشان شود، زیر دست و پا می‌مانند ! و جوان‌ها با تنه زدن به یکدیگر و سبقت‌جویی، روح حجّ را خدشه‌دار ساخته این مراسم بزرگ عبادی و تربیتی را به تشریفاتی خشک و بی‌روح مبدّل می نمایند که مغایر فرهنگ اسلامی و نشانۀ عدم توجّه به ماهیّت حقیقی حجّ می‌باشد.
شک در تعداد طواف
بنابه‌اجماع فِرَق اسلامی، هرکس درتعدادطوافی‌که به‌جا آورده شک کرد، باید بنا را بر حدّ یقین گذاشته و از آنجا ادامه دهد.

دعاهای طواف

دعای مأثوری که پیامبرخدا (ص) و صحابه تعلیم داده و مسلمان‌ها به هنگام طواف، ملزم به أدای آن باشند، در منابع نیست؛ جزآنکه ابن ماجه در کتاب «سُنَن»، ذکر زیر را برای طواف ازباب استحباب آورده است :
«سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ لِلّهِ، وَ لاإلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکبَرُ وَ لاحَولَ وَ لاقُوَّۀَ إلاّ بِاللهِ = منزّه شمارم خدای را [ از هرآنچه در شأن او نیست]، و ستایش، خاصّ خداست و معبودی جز خدا نیست و خدا [از همه چیز] برتر است، و هیچ جنبش و قدرتی جز به اتّکاء خدا نباشد.» به علاوه، ابن ماجه توصیه می‌کند که چون به رکن یمانی (یک ضلع کعبه که در جهت یمن ـ تقریباً جنوب جغرافیایی ـ قرار دارد) برسند، مستحب است که بگویند :
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَۀً وَ فِی الأخِرَۀِ حَسَنَۀً وَ قِنا عَذابَ النّار = ای خداوند ما، در این جهان مارا نیکویی ده ودر آن جهان نیز نکویی ده و ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار» (۲= البقرۀ/۲۰۱)

نماز در مقام ابراهیم(ع)

در پایان هفت بار طواف خانۀ کعبه، حاجی باید در مقام إبراهیم(ع) دو رکعت نماز گزارد (چنان قرار گیرند که مقام إبراهیم روبرو باشد) و با این نماز(که به مانند نماز صبح است) طواف پایان می‌پذیرد.

سعی بین صفا و مروه

«اِنَّ الصَّفا وَ المَروَۀَ مِن شَعائِرِ اللهِ = همانا صفا و مـروه از نشـانه ‌های (مراسم طاعت وعبادتِ) خداست» (۲= البقرۀ /‌۱۵۸)

به حق سعی درمروه ودرصفا
بود خود ز آداب دیـن خـدا (امید مجد، ذیل آیۀ فوق با تصرّف)

آخرین مرحلۀ عمره، سعی بین صفا و مروه است که شامل حرکت نسبتاً سریع(۳۲) ازصفا تا مروه (هفت بار رفت وبرگشت) می‌باشد و برای انجام آن وضوء لازم نیست. هر دعایی ممکن است ضمن سعی خوانده شود و دعای مشهور این است که گویند :
«رَبِّ اغفِر وَ ارحَم وَ تجاوَز عَمّا تَعلَمُ؛ إنَّکَ أنتَ الاَعَزُّ الاکرَمُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَۀً وَ فِی الآخِرَۀِ حَسَنَۀً وَ قِنا عَذابَ النّار = ای خداوند من، مرا بیامرز و مشمول رحمتت فرما و از آنچه کرده‌ام و تو می‌دانی، بگذر؛ همانا تو [از همگان] عزیزتر و گرامی‌تری. ای خداوند ما، در این جهان مارا نیکویی ده ودر آن جهان نیز نیکویی ده و ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.»
سعی بین صفا و مروه، درحقیقت، تجدید کنندۀ خاطرۀ هاجر(ع) و فرزندش إسماعیل(ع) است که در طلب آب، بین دو کوه، به هرسو می‌دوید و سرانجام رحمت إلهی، با جوشش آب زمزم از زمین فرارسید. بدین‌ترتیب، سابقۀ این منسک به زمان إبراهیم(ع) بازمی‌گردد وبه دست می‌آید که او، به أمر خدا، آن را در أعمال حج گنجانده بود، چنانکه در حجّ دورۀ جاهلی نیز سعی بین صفا و مروه ترک نشد أمّا بر أثر رسوخ خرافات و انحرافات، بُتی بر سر هر تپّه نهادند ! با ظهور اسلام و پس از برداشته شدن بت ها، این توهّم برای مسلمین پیش آمد که به دلیل قرار گرفتن دو بُت در صفا و مروه، سعی بین آنها جایز نیست؛ ولی نزول آیۀ قرآن رفع توهّم نمود که :
« اِنَّ الصَّفا وَ المَروَۀَ مِن شَعائِرِ اللهِ؛ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما = همانا صفا و مروه از نشانه ‌های [مراسم طاعت و عبادتِ] خداست؛ پس هرکه قصدِ [حجِّ] خانۀ خدا کند یا عمره گزارد، بر او ناروا وگناه نیست که میان آن‌دو
بگردد (سعی به جا آرد) » (۲= البقرۀ /‌۱۵۸)(۳۳)
حکمت کلّی «سعی» شاید در إلقاء این معنی نهفته باشد که مسلمان در زندگیِ پرفراز و نشیب به هرسو می‌دود و مصائب و سختی‌های بسیار در کمین اوست ولی باید هیچ‌گاه اتّکاء به خدا و پیروی از رضایت او را ازدست ندهد و با وجود این شرط، امید است که به «زمزم» خود برسد.
نکتۀ دیگر آنکه گزارش شده پیامبرص وقتی أوّل بار ( در سعی بین صفا و مروه) به بالای تپّۀ صفا رسید، دست ها را به سوی آسمان بلند کرده گفت :
«لاإلهَ إلاّ اللهُ وَحدَهُ اَنجَزَ وَعدَهُ وَ نَصَرَ عَبدَهُ وَ هَزَمَ الاَحزابَ وَحدَهُ = هیچ معبودی جزخدای یگانه نیست که به-وعدۀ خویش وفا کرد و بنده‌اش را یاری نمود و احزاب دشمن را به تنهایی درهم شکست.»
بدین‌ترتیب، پیامبرص بر سر آن تپّه به یاد آورد که چگونه خداوند در دوران سخت مکّه به او وعدۀ پیروزی داد؛ در جنگ های مدینه یاری‌اش فرمود و اکنون فاتحانه بر تپّۀ صفا ایستاده است ! در آن حالت، پیامبرخدا به جای شعار و قدرت‌نمایی، سپاسگزار خداوند خویش بود. از این روی سنّت است که مسلمانان نیز چون أوّل‌بار بربلندای صفا رسند، دست‌ها به سوی آسمان، دعایی کنند ودعای مناسب دراینجا(به پیروی ازپیامبرص) یادآوری ألطاف خدا و هدایت‌ها وتوفیق‌های او می‌تواند باشد.
در فاصلۀ بین صفا و مروه قسمتی است که امروزه با علائم سبز رنگ مشخّص شده و در طیّ آن، سعی کنندگان، گام-های سریع‌تر برمی‌دارند؛ شاید منظور إلقای این معنی باشد که به هنگام مجاهده درراه حق باید با شتاب‌های مختلف حرکت کرد.
البتّه فرارسیدن أوّل بار بر سر تپّۀ مروه نیز، به پیروی از سنّت نبوی ـ مشابه رسیدن أوّل بار بر بالای صفا ـ با دعایی توأم است؛ فی‌المثل این دعا مناسب است :
«لاإلهَ إلاَّ اللهُ؛ وَحدَهُ لاشَریکَ لَهُ؛ لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ؛ یُحیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَموتُ ؛ بِیَدِهِ الخَیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ = هیچ معبودی جز خداوند[حقّ] نیست؛ یگانه است و هیچ شریکی ندارد؛ فرمانروایی و ستایش از آنِ اوست؛ زندگی می‌بخشد و می‌میراند و او زنده‌ای است که مرگ او را درنمی‌یابد؛ نیکویی کاملاً در اختیار اوست و او برهرچیز تواناست.»
تحلیق یا تقصیر و خروج از إحرام
با تکمیل سعی بین صفا و مروه که از مراحل پایانی عمره است(۳۴)، سیر مسلمان در عوالم آخرت پایان یافته و مجدّداً ـ با «تقصیر» ـ به دنیا بازمی‌گردد. «تقصیر» نمایانگر ورود به جهان زندگی است که در این رابطه ، مردان سر تراشیده (یا موهای خود را اصلاح می‌کنند) و برای زنان کافی است که موی خویش را به اندازۀ یک بند انگشت کوتاه نمایند. شأن دنیا، پرداختن به خود و بهره-مندی از نعمت‌های مشروع است و با «تقصیر» إلقاء می‌شود که ای انسان، به دنیا بازگشتی و حال چنان زندگی کن که شایستۀ انسانی باشد که پس از آن تذکّرها در مورد آخرت، راه می‌پیماید.
با «تقصیر»، تمام محظورات إحرام (به جز منهیّات ثابت) برداشته می‌شود؛ مسلمان ـ با تولّدی دیگرـ راهی اقامتگاه شده لباس إحرام را از تن به در می‌آورد و ملبّس به لباس معمولی می‌گردد. او چند روزی به مصاحبت با مسلمانان دیگر خواهد پرداخت. زندگی سالم، دیدار و سیاحت و برخورداری از معاشرت با برادران ایمانی، گذران صحیح آن چند روز است که تا روز «تَروِیَه» (= ۸ ذی‌حجّه) به طول می‌انجامد.

حجّ

إحرام مجدّد

«تَروِیَه» به معنی «تفکّر» واندیشه وتعلّم است. روز «ترویه» اشاره به آن است که در این روز مسلمان، با اندیشه و تفکّر، به إحرام جدیدی وارد می‌شود و با حجّ خود دربارۀ قدم بزرگی که می‌خواهد در زندگی إیمانی خود بردارد وارد عمل خواهد شد. البتّه، مانند إحرام برای عمره، قبلاً به نظافت پرداخته غسل می‌کنند و نماز می-گزارند و همۀ آن محظورات (که قبلاً در فصل «محظورات إحرام» ذکر شد) درمورد إحرام مجدّد نیز صادق است.
مُحرِم (که با نیّت حجّ، لباس إحرام به تن کرده است) مجدّداً لبّیک گویان راهی حجّ می‌گردد :
«لَبَّیکَ حَجّاً ، لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیکَ ، إنَّ الحَمدَ وَ النِّعمَۀَ لَکَ وَ المُلکَ ، لاشَرِیکَ لَکَ = خداوندا، دعوت تورا برای حجّ اجابت کردم، خدایا اجابتت کردم، خداوندگارا، تو را هیچ شریکی نیست، اجابتت می-کنم، ستایش و نعمت‌ها از آنِ توست وسلطنت وپادشاهی توراست و هیچ شریکی برای تو نیست.»

منزلگاه‌های حجّ

۸ ذی‌حجّه (روز ترویه) آغازسفر حیات‌آفرین حجّ است. در این‌سفر، حاجیان ازمنازل مختلف، درراه قرب به خدا، می‌گذرند و شوق تقرّب به معبود، همسفر واقعی آنهاست. هر منزلی میدان مهرورزی جان با خداست؛ همان شنزارهای ساکت و بیابان‌های پُرحکایت ! أمّا إجماع مسلمین حاکی از آن است که توقّف در همۀ منازل، جزو ارکان حجّ نبوده، بلکه مستحبّ است و متأسّفانه امروزه کمتر به مستحبّات عمل می-کنند و به سرعت از برخی منازل می‌گذرند.(۳۵) منازل اصلی که وقوف در آنها واجب می‌باشد، «عرفات»، «مشعرالحرام» و «مِنی» است. برای ملاحظۀ نقشۀ حرکت رفت و برگشت از مکّه تا «عرفات» و منازل بین راه ـ که هیچ یک ازشهر مکّه دورنیستند ـ می توانیدبه‌نقشه‌های الحاقی، مراجعه فرمایید.

منزل أوّل : «مِنی»

حاجیان، در روز ترویه، بعداز نماز صبح، در اقامتگاه خود در مکّه مُحرِم شده و با طلوع آفتاب، لبّیک گویان، پیاده یا سواره به سمت «مِنی» حرکت می‌کنند.(۳۶) وقوف در «مِنی» در این مرحله واجب نیست، هرچند بنا به روایات، پیامبر(ص) در همین مرحله یک روز تمام در «مِنی» توقّف کرد و اصولاً «منزل به منزل» در حجّ جلو می‌رفت و بدین‌ترتیب به اُمّت خود إلقاء می‌نمود که برای قرب به خدا باید از منزلگاه‌های مختلف گذشت.
«مِنی» منطقه‌ای در نزدیکی شهر مکّه است (حدود سه کیلومتر با شهر مکّه فاصله دارد) و بیابانی در محاصرۀ کوه‌ها است که حاجیان، در بازگشت از عرفات و پس‌از وقوف در «مشعرالحرام»، برای «رَمیِ جَمَرات» در آنجا جمع می‌شوند. بیابان «مِنی» دارای پستی و بلندی و متشکّل از بخش‌هایی است که در ارتفاعات مختلف قرار دارد. در هربخش، دستشویی و حمّام‌هایی با منابع بزرگ آب بنا شده و همه ساله چادرهایی برای اقامت حجّاج در آنجا به پا می‌شود.
همان‌طور که گفته شد وقوف در «مِنی» در ۸ ذی‌حجّه فقط مستحب است؛ ولی برای کسی که بخواهد به این استحباب عمل کند، مدّت وقوف به پیروی از پیامبراکرم (ص) ۲۴ ساعت می‌باشد. در این ۲۴ ساعت، برای واقفان در «مِنی»، کاری جز ذکرخدا نیست و مسلمان‌ها می‌توانند به خیمه‌های یکدیگر سرزده با هم آشنا شوند. شنزارها و کوه‌ها در چشم‌انداز «مِنی»، آدمی را ـ در اوّلین منزل حجّ ـ متوجّه آن «مطلق بی‌نهایت» می‌سازد، هرچند متأسّفانه امروزه تابلوهای تبلیغاتی أنواع نوشابه‌ها و غیره، آن فضای اندیشه را مخدوش ساخته است.

منزل دوّم : «نَمِرَه»

درصورت توقّف ۲۴ ساعته در «مِنی»، حاجیان بعداز نماز صبح و طلوع آفتاب، لبّیک گویان راهی صحرای «عرفات» می شوند؛ أمّا قبل از رسیدن به «عرفات»، وقوف در منطقه‌ای به نام «نَمِرَه» مابین «مِنی» و «عرفات» مستحب است؛ و مستحب است که در آنجا غسلی کرده، گرد و خاک راه را از تن بشویند و به ذکر خدا و أدعیۀ توحیدی پردازند.

منزل سوّم : «عرفات»

«عرفات» چندین کیلومتر از «مِنی» فاصله دارد و برخلاف «مِنی»، بیابانی مسطّح و شنزاری است بی‌هیچ آثار نباتی و یا أبنیه‌ای که انسان ساخته باشد؛ أمّا اخیراً اشجار و آبادانی‌هایی در آنجا دیده می‌شود. دستشویی‌هایی که در آنجا به پا می‌شوند، موقّتی است و در پایان مراسم حجّ، جمع‌آوری می‌گردند. چادرهایی نیز جهت اقامت چند ساعتۀ حجّاج به طور موقّت نصب می‌شوند که در پایان مراسم جمع‌آوری خواهندشد. در آنجا چند تپّۀ بلند وجود دارد که یکی از آنها به «تپّۀ رحمت» معروف است.
واژۀ «عَرَفَه» از مادّۀ «عِرفان» به معنی «شناخت» است؛ و بنا بر این معنی، «عرفات» صحرایی است که در آن آدمی از شهر دور شده و با خدا خلوت می‌کند و بر معرفت و خداشناسی او افزوده می‌گردد.
در این موضع دعاهای متناسب توصیه می‌شود و از آن-جمله این دعاست که از پیامبراکرم (ص) در روز «عرفه» گزارش شده است :
«اَللّهُمَّ، لَکَ الحَمدُ، کَالَّذی نَقولُ وَ خَیراً مِمّا نَقول؛ اَللّهُمَّ، لَکَ صَلاتی و نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی وَ إلَیکَ مآبی وَ لَکَ رَبِّ تُراثی؛ اَللّهُمَّ، إنّی اَعُوذُ بِکَ مِن عَذاب القَبرِ وَ وَسوَسۀِ الصَّدرِ وَ شَتاتِ الأمرِ؛ اَللّهُمَّ، إنّی اَعوذُ بَکَ مِن شَرِّ ما تَهُبُّ بِهِ الرّیحُ = خداوندا، ستایش توراست همچنان که گوییم و حتّی بالاتر از آن؛ بارخدایا، نماز و قربانی و زندگی و مرگم برای توست، به سوی تو بازمی‌گردم و میراث‌برم تویی؛ خدایا، از عذاب قبر (عذاب روح، بعداز مرگ)، وساوس سینه(نَفس)، پراکندگی امور و شروری که بادها می‌آورند به تو پناه می‌برم.»
همچنین به نقل از حضرت علی(ع) گزارش شده که پیامبر اکرم (ص) در «عرفه» این دعا را می‌خواند :
«لاإلهَ إلاّ اللهُ وَحدَهُ لاشَریکَ لَه، لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ؛ اَللّهُمَّ اجعَل فی بَصَری نُوراً وَ فی سَمعی نُوراً وَ فی قَلبی نوراً ؛ اَللّهُمَّ اشرَح لی صَدری وَ یَسِّر لی أمری؛ اَللّهُمَّ اَعوذُ بِکَ مِن وَسواسِ الصَّدرِ وَ شَتاتِ الأمرِ وَ شَرِّ فِتنَۀِ القَبرِ وَ شَرِّ ما یَلِجُ فِی اللَّیلِ وَ شَرِّ ما یَلِجُ فِی النَّهارِ وَ شَرِّ ما تَهُبُّ بِهِ الرِّیاح وَ شَرِّ بَوائِقِ الدَّهرِ = هیچ معبودی جُز خدای یکتای بی شریک نیست که پادشاهی و ستایش از آنِ اوست و او بر همه چیز تواناست؛ بارخدایا، در چشم و گوش و قلبم نوری قرار ده (تا حق‌بین و حق‌شنو و حق‌شناس شوم)؛ خداوندا، سینه‌ام را بگشای و امور را بر من آسان گردان؛ از وسوسه‌های دل، پراکندگی امر(زندگی پُر تشتّت)، فتنه‌های گور (عالم برزخ) و شرور آنچه در شب وروز واردمی‌شود و بادها با خود می‌آورند (و همۀ شرور روزگار) به تو پناه می‌برم.»
در ضمن، توجّه به بخشی از دعای «عرفه»، مأثور از امام حسین(ع) آموزنده است و نشان می‌دهد که بزرگان دین در این مقام چگونه تفکّر می‌کردند :
«. . . إلهی، اَمَرتَ بِالرُّجُوعِ إلی الآثارِ فَارجِعنی إلَیکَ بِکِسوَۀِ الأنوار وَ هِدایۀِ الاستِبصارِ حَتّی اَرجِعَ اِلَیکَ مِنها کَما دَخَلتُ اِلَیکَ مِنها مَصونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَیها وَ مَرفوعَ الهِمَّۀِ عَنِ الاِعتِمادِ عَلَیها اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . . . ؛ اَنتَ الَّذی تَعَرَّفتَ إلَیَّ فی کُلِّ شَیءٍ فَرَاَیتُکَ ظاهِراً فی کُلِّ شَیءٍ = خدایا، به من دستور دادی که به آثار تو بازگردم، پس مرا با پوششی ازأنوار وهدایت و بصیرت به سوی خود بازگردان تا از آثارت به سوی تو برگردم چنانکه به قصد توجّه به تو، بر آن آثار نظر افکندم درحالی‌ که روح من آثار را هدف نگیرد و همّتم بر آنها تکیه نکند (بلکه از آثار به تو بازگردم) که تو بر هرچیز توانایی . . . ؛ خدایا، در همه چیز خودت را به من نمودی ومن تورا آشکارا در همه چیز دیدم.»
این نوع دعا با «عرفه» تطبیق می‌شود که انسان، بی‌هیچ‌گونه درخواست مادّی از خدا، قلبش را در درگاه او بگشاید و افکارش را با خدا درمیان گذارد و پس‌از تجدید معرفت از منازل بگذرد و دوباره به مکّه و طواف کعبه بازگردد.

منزل چهارم : «مُزدَلِفه»

وقوف در «عرفات» یک صبح تا غروب بیشتر نبوده و جایز نیست که حجّ‌گزار در این مدّت از این منطقه خارج شود وچون غروب آفتاب فرارسید، حاجیان راهی «مشعرالحرام» می‌شوند که پیش‌از آن ـ در ادامۀ صحرای «عرفات» ـ «مزدلفه» چهارمین منزلگاه حجّ قرار دارد و به جهت «نزدیکی» با «عرفات» که حدوداً شش کیلومتر می‌شود به این نام نامیده شده است و أمّا بنا به آیۀ قرآن که می‌فرماید :
«فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفاتٍ فَاذکُرُوا اللهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام = و چون از عرفات بازگشتید خدای را در مشعرالحرام یاد کنید» (۲ = البقرۀ /‌۱۹۸)
وقوف در«مزدلفه» مستحب است واز باب استحباب گفته‌‌اند که خوب است شب را در «مزدلفه» بگذرانند و چون سپیدۀ فجر دمید، نماز صبح را در آنجا برگزار کرده و سپس راهی «مشعر الحرام» گردند. باید توجّه داشت که «مزدلفه» به «مشعر الحرام» بسیار نزدیک است، آنچنانکه برخی آن دو را یکی پنداشته‌اند درحالی که چنین نیست؛ زیرا در حدیث جابر آمده است که پیامبر(ص) در أوّلین لحظات طلوع فجر که هنوز هوا روشن نشده بود نماز صبح را به جای آورد و سپس به «مشعر الحرام» رفت ودر آنجا به ذکرخدا و تکبیرگفتن و دعا پرداخت تا اینکه هوا کاملاً روشن شد؛ آنگاه عزم «مِنی» فرمود. البتّه برای افراد سالخورده و ناتوان، یک توقّف کوتاه در حدّی که بتوانند خدا را یاد کرده تسبیح وتحمیدش را به جای آورند کافی است و لازم نیست تا أذان صبح در آنجا وقوف نموده بلکه می‌توانند قبل از أذان به سوی «مِنی» روانه شوند.(۳۷)

منزل پنجم : «مَشعَر الحَرام»

حاجیان نیز به پیروی از پیامبرأکرم (ص) بعداز أدای نماز صبح در «مزدلفه» (چنانچه در آنجا وقوف شده باشد)، درحال ذکر و دعا روانۀ «مشعرالحرام» می‌شوند که در انتهای «مزدلفه»، کوه و صحرای کوچکی در نزدیکی «مِنی» است. این صحرای کوچک، چنانکه نام آن إلقاء می-نماید وادی شعور وآگاهی در نظر گرفته می‌شود. طیّ یک توقّف شب تا به صبح در این صحرا، حاجیان با توجّه و تعمّق، سنگریزه‌هایی را که نمایانگر اراده و تصمیم در مبارزه با شیطان است برمی‌گزینند تا روز بعد، شیاطین را با آن بکوبند و با مهار نفس، زندگی جدیدی را آغاز کنند.
البتّه جمع‌آوری سنگریزه‌ها ـ که حدوداً ۵۰ إلی ۶۰ عدد برای انجام مناسک «رَمی» لازم می‌باشد ـ از «مشعرالحرام» واجب نیست؛ و نوشته‌اند که عبدالله بن عُمَر و همچنین سعید بن جُبَیر (از تابعین) از «مزدلفه» سنگ برمی‌داشتند. امام شافعی برداشتِ سنگ را از «مزدلفه» و «مشعرالحرام» مستحب دانسته و احمدبن حنبل و ابن حزم گفته‌اند که جمع‌آوری سنگریزه‌ها محلّ خاصّی ندارد؛ أمّا رسم امروز، به‌خصوص مرسوم شیعیان، جمع‌آوری سنگ از«مشعرالحرام» است؛ هرچند عدّه‌ای را عقیده برآن است‌که إبراهيم(ع) در «مِنی» ودرهمان محلّ‌هایی که مورد وسوسۀ شیطان قرارگرفت سنگ برداشت وقبلاً نمی‌دانست که در «مِنی» مورد وسوسۀ شیطان قرارخواهد گرفت تا از «مزدلفه» یا «مشعرالحرام» سنگ بردارد و بنابراین جا دارد که حاجیان نیز از صحرای «مِنی» سنگ برگیرند.
درمورد اندازۀ سنگ‌ها، حدیث نبوی مشعر بر آن است که از برداشتن سنگ‌های بزرگ که احتمال دارد پرتاب آنها کسی را مصدوم سازد، اجتناب شده و سنگریزه‌ها را با دقّت انتخاب نمایند.

منزل ششم : بازگشت به «مِنی»

الف ـ رمی «جمرۀ عُقبی» در «مِنی» (‌۱۰ ذی‌حجّه = عیدقربان) :
حاجیان در «مشعرالحرام»، با ذکر و دعا بعداز نماز صبح و و قبل‌از طلوع آفتاب، مصمّم به در هم کوبیدن شیاطین، راهی «مِنی» می‌شوند که پیاده حدود بیست دقیقه راه است و توصیه شده که سرعت به خرج دهند و البتّه وقت رمی، بعداز طلوع آفتاب است.
واژۀ «رَمی» به معنی «انداختن و پرتاب کردن»، و «جِمار» و «جَمَرات» به معنی «سنگ‌های ریز» بوده و مفرد آن «جَمرَۀ» است و در «مِنی» سه محل برای رمی جمرات موسوم به «اُولی»، «وُسطی» و «عُقبی» برپاست که دو جمرۀ أوّل، کوچکتر و نزدیک به هم، و جمرۀ سوّم، بزرگتر است و از دو جمرۀ دیگر فاصله دارد.
صحنۀ رمی جمره، یادآور آزمایش بزرگ إبراهیم(ع) است که چون (بنا به رؤیایش) برای أدای تکلیف قربانیِ پسر، در راه خدا می‌رفت، در سه مرحله (محل) مورد وسوسۀ شیطان قرار گرفت و دچار تردید شد و در هرمرحله به نیروی ایمان و اراده، آن وسوسه‌ها را از خود راند و شیطان را دور کرد و سرانجام به صحنۀ بزرگ آزمایش إلهی قدم نهاد.
دربازگشت به«مِنی»، حاجیان خطِّ سیر إبراهیم(ع) (آموزگار بزرگ توحید)را درطرد شیطان ووساوس نفس، در طیّ راه خدا وعمل به تکالیف إلهی، دنبال می‌کنند. نماد شیطان در مراحل سه گانه، به‌صورت سه ستون سنگی در منطقه برپا شده که همان «جمرات ثلاثه» هستند. تاریخِ برپایی این جمرات روشن نیست ودر فلسفۀ تعداد واندازه-های آنها سخن‌ها گفته اند؛ ما آن معانی را که افراد مختلف برای این جمرات قائل شده‌اند به خود آنان واگذار می‌کنیم و تأکیدمان براساس منسک و مفهوم آن است. قدر مسلّم آن است که خدا اراده دارد حاجیان با پرتاب سنگریزه‌ها، به سوی هریک از جمرات، در ایّام مقرّر که ذکر آنها خواهدرفت، مبارزه و جهاد إبراهیم(ع) را با شیطان و نفس به یاد آورند و زندگانی «إبراهیم‌وار» را به خود إلقاء نموده مصمّم شوند تا در برابر حُکم و رضای إلهی، شیطان را در آنها نفوذی نباشد والبتّه هرکس نقاط حسّاس ومنطقۀ وسوسۀ شیطان را در خود بهتر می‌شناسد.
بدین‌ترتیب، جمهور علماء، رمی‌جمرات را در حجّ واجب می‌دانند.
أیّام رمی، سه روز (= ‌۱۰ ، ‌۱‌۱ و ‌۱۲ ذی‌حجّه) یا چهار روز (= ‌۱۰ ، ‌۱‌۱ ، ‌۱۲ و ‌۱۳ ذی‌حجّه) است که درنتیجه، حدّاکثر مدّت اقامت در «مِنی» چهارروز است وهرروز رمی جمره انجام می‌شود.
در روز عید قربان (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) فقط رمی جمرۀ عُقبی، آن بزرگترین شیطان، و ازسوی دیگر مستعدترین جنبۀ وجود آدمی که در معرض وساوس شیطانی قرار می‌گیرد؛ شاید مظهر محبّت و دلبستگی نسبت به همسر و فرزند باشد و شاید محبوبیّت‌ها واعتبارات اجتماعی؟ مبادا ای انسان، رضای خدا را به این‌گونه امور بفروشی ! همۀ آنها درچهارچوب رضای خدا، صحیح و معتبراند و مبادا «أنانیّت» و خودبزرگ‌بینی‌های دینی و فکری، تو را بیش‌از خدا به خودت وابسته سازد ! هفت‌بار رمی به معنی درهم کوفتن این‌گونه وساوس است.
این رمی باید طیّ روز ‌۱۰ ذی‌حجّه (= عید قربان) انجام شود و بنا به فقه همۀ فِرَق می‌توان در هر زمان از روز، بعداز طلوع آفتاب انجام داد.

ب ـ قربانی :
إبراهیم(ع) ازپسردلبندی چون إسماعیل(ع) که درسال‌های آخرینِ عمر به فضل خدا به او اعطا شده بود، بسیار شادمان و مسرور گشت و نوشته‌اند که هنوز این فرزند پسربچه‌ای بیش نبود که در خواب دید وی را در راه خدا ذبح می‌کند؛ از نظر او، این حکم قطعیِ خدا بود و چاره‌ای جز إجرا نداشت :
«قالَ یا بُنَیَّ إنِّی اَری فِی المَنامِ اَنِّی أذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَری؟ = گفت : ای پسرکم، من در خواب می‌بینم که تو را گلو می‌بُرم (تو را در راه خدا ذبح می‌کنم)، بنگر تا رأی تو چیست ؟»
إسماعیل(ع) ، آن شکوفۀ باغ توحید، تردید نکرد که اگر ارادۀ خدا بر چنین أمری تعلّق گرفته است، مسلّماً به صلاح اوست و با قاطعیّت به پدر پاسخ داد :
« یا اَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ، سَتَجِدُنی إن شاء اللهُ مِنَ الصّابِرینَ = ای پدرم، آنچه فرمان یافته‌ای بکن، که اگر خدای خواهد مرا از شکیبابان خواهی یافت.»
آنگاه پدر و پسر، در «مِنی»، ـ همان بیابانی که اکنون تو ای حاجیِ خانۀ خدا در آن مصمّم به طرد شیطان در زندگی ایمانی و وساوس او در عمل به تکالیف إلهی هستی ـ دست در دست، راهی قرارگاه آن آزمایش بزرگ شدند :
«فَلَمّا اَسلَما = پس چون هردو [فرمانِ خدای را] گردن نهادند.» هردو پذیرفتند که رضای خدا را انتخاب کنند؛ «وَ تَلَّهُ لِلجَبینِ = و (ابراهیم) او (= اسماعیل) را به پیشانی خواباند» و تیغ بر کشیده آنگ ذبح داشت که «وَ نادَیناهُ اَن یا إبراهیمُ = و او را ندا دادیم که ای إبراهیم،» «قَد صَدَّقتَ الرُّؤیا؛ = همانا آن رؤیا را راست داشتی؛ (تصدیق کردی؛)» دیگر بس است ؛ «إنَّ هذا، لَهُوَ البَلاءُ المُبینُ = هرآینه این، آشکارا آزمایشی بود؛» فرزندت را نگهدار؛ «وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ= و او را به ذبیحه‌ای (گوسفندی) بزرگ(۳۸) بازخریدیم.» به‌عوض، گوسفنـدی در راه خدا که غذای دل گرسنگان گردد، ذبح نما.(۳۹)
حال، بعداز رمی جمرات این تو هستی ای حاجی که از آن آزمایش بزرگ إبراهیمی(ع) می‌گذری و با انجام قربانی به خودت می‌گویی که اگر لازم شد از عزیزترین متعلّقات خود در دنیا به خاطر خدا خواهی گذشت.
ازاین‌رو، یک قربانی ـ و لو آنکه هیچ کفّاره‌ای هم بر عهده نباشد ـ برای تکمیل کلاس تربیتی حجّ در «مِنی» واجب است؛ و از نظر ما أولی است که مردان، اگر بتوانند مانند ابراهیم(ع) آن را به دست خود انجام دهند. معمولاً قربانی واجب در روز عید قربان (= ‌۱۰ ذی-حجّه) انجام می‌شود و سایر قربانی‌ها را می‌توان به تأخیر افکند و پس از بازگشت به دیار خود، برای پاسخ به نیاز مستمندان هموطن به انجام رساند. البتّه وضع سابق که همۀ قربانی‌ها را در صحرای «مِنی» دفن می‌کردند، اسراف و غلط بود أمّا خوشبختانه سالیانی است که بخشی از گوشت‌های قربانی دفن نمی‌شوند و به کشورهای نیازمند صادر می‌شوند.

ج ـ «تحلیق» یا «تقصیر» و خروج از إحرام :
پس از رمی جمرۀ عُقبی و قربانی، حاجیِ گذرکرده از آزمایش بزرگ إبراهیمی(ع)، برای ورود به زندگی دنیا آماده می شود که نشانۀ آن اصلاح موی سر و خروج از إحرام و به تن کردن لباس‌های معمولی است و مستحب است که بعداز خارج شدن از إحرام، متعاقباً استحمام نموده به خود عطر زنند.
درموردچگونگی سلمانی سر، در قرآن به تراشیدن موی سر (= تحلیق) و کوتاه کردن آن (= تقصیر)، ـ هردو ـ تصریح شده است و می‌فرماید : «مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُم وَ مُقَصِّرِینَ = درحالی که سرخویش تراشیده‌اید و [یا] کوتاه کرده-اید.» (۴۸ = الفتح/۲۷) و حدیث نبوی نیز حاکی از آن است که پیامبر(ص) سه بار فرمود : «اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُحَلِّقِینَ = خدایا، سرتراشیدگان را بیامرز.» و یک بار فرمود : «اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُقَصِّرِینَ = خدایا، آنان را که موی سر کوتاه کرده‌اند بیامرز.»(۴۰) بنابراین از جمع آیۀ قرآن و حدیث به دست می‌آید که تراشیدن موی سر(به خصوص برای کسانی که أوّل بار به حجّ مشرّف می‌شوند) بهتراست ولی اصلاح آن نیز جایز می‌باشد و البتّه برای زنان فقط اصلاح موی سر به قدر یک بند انگشت کافی است.
حاجی مختار است‌که برای طواف إفاضه (= زیارت) و نماز طواف و سعی، بلافاصله پس‌از رمی جمرۀ عُقبی و قربانی و تحلیق یا تقصیر، در أفضلِ وقت آن، یعنی روز عید قربان (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) عازم مکّه شده و آن را به‌جای آورد؛ مشروط بر آنکه پیش از أذان ظهر به «مِنی» بازگردد.(۴۱) و عبدالله بن عمر از پیامبر(ص) نقل می‌کند که حجّ‌گزار باید بعداز طواف إفاضه (= زیارت) و قبل‌از أذان ظهر، برای بیتوته در «مِنی» و اعمال مربوطه، حضور یابد(۴۲) اجرای این واجب در وقت مستحبّ آن به علّت ضیق وقت و ازدحام بیش‌از حدّ جمعیّت در این روزها، امری مشکل بوده و معمولاً طواف إفاضه (= زیارت) را بعد از خروج از «مِنی» و انجام اعمال مربوطه در روزها ‌۱۰ ، ‌۱‌۱ و ‌۱۲ یا ‌۱۳ ذی‌حجّه به-جای می‌آورند.
توجّه داشته باشیم ترتیب اعمال حجّ در کتاب حاضر، شکل معمول و واجب آن است؛ أمّا در عین‌حال، بعضاً موارد استحبابی را نیز یادآور می‌شویم.

د ـ بیتوته در «مِنی» و رمی جمرات سه‌گانه در ‌۱‌۱ ، ‌۱۲ و ‌۱۳ ذی‌حجّه (= ایّام تشریق) :
در هریک از این روزها، هرسه جمره، هریک ـ به‌ترتیب ـ هفت بار رمی می‌شود.
در رمی جمرۀ اُولی، وساوس مالی، شهوانی و . . . از هرجا که ممکن است ای انسان این‌گونه امور در تو نفوذ کند و از راه خدا منحرفت سازد، آن قرارگاه شیطانی را هفت بار بکوب و با خدایت عهد ببند که در طول زندگی، این‌گونه وساوس تو را از عمل به تکالیف إلهی باز ندارد.
در رمی جمرۀ وُسطی، در نظرگیر که در چه مناطق دیگری از وجود ممکن است شیطان تو را ای انسان، تحت تأثیر قرار داده از پیوستگی به رضای خدا باز دارد؟ لذائذ، مقامات دنیوی، . . . ، همۀ آن راه‌ها را در برابر شیطان مسدود ساز؛ هفت بار رمی جمرۀ وُسطی، به معنی عزم راسخ به درهم کوبیدن این‌گونه وساوس شیطانی است.
و هفت بار رمی جمرۀ عُقبی در روزهای ‌۱‌۱ ، ‌۱۲ و ‌۱۳ ذی حجّه، تأکیدی است که آن بزرگترین، وساوس شیطانی و مراقبت از آن را ای انسان فراموش مکن.
درمورد رمی روز ‌۱۲ و ‌۱۳ ، شیعیان و أقلّیّتی از سنّیان عقیده دارند که می‌توان این رمی را در هرزمان از روز، بعد از طلوع آفتاب انجام داد؛ ولی أکثریّت سنّیان، به‌ویژه حنابله، معتقد به لزوم رمی در روزهای ‌۱‌۱ ، ‌۱۲ و ‌۱۳ ذی‌حجّه در بعداز ظهر می‌باشند و البتّه در آثار آمده که رسول اکرم (ص)، بعداز ظهر رمی نمود.
بهتراست که حاجی، روز‌۱۳ ذی‌حجّه را نیز در «مِنی» بگذراند و جمرات سه گانه را رمی کند؛ أمّا اگر به عللی برای اتمام حجّ شتاب داشت، می‌تواند بعداز أذان ظهر روز ‌۱۲ ذی حجّه، پس‌از رمی جمرات سه گانه و قبل‌از غروب آفتاب، «مِنی» را ترک نماید و به مکّه بازگردد و قربانی و سایر اعمال را در مکّه به جای آورد و حجّ خود را خاتمه دهد.(۴۳)

بازگشت به مکّه و پایان حجّ

الف ـ طواف إفاضه (= زیارت) و سعی :
حاجیان، در ورود مجدّد به مکّه، در این آخرین مرحلۀ حجّ، بدون إحرام و با لباس معمولی، هفت بار طواف خانۀ خدا می کنند و سپس به نماز در مقام إبراهیم (ع) و سعی بین صفا و مروه می‌پردازند؛ همانگونه که قبلاً انجام داده بودند و اگر زنان در زمان عادت ماهانه باشند این أمر را باید به تأخیر اندازند؛ مگر آنکه پس از محرم شدن، طواف و سعی (= أعمال ۸ ، ۹ و ‌۱۰) را قبل از عزیمت به عرفات انجام داده باشند که در نتیجه همان‌طور که قبلاً شرح داده‌ایم این أمر از آنان ساقط است.(۴۴) بعداز این مرحله که هم مرد و هم زن این أعمال را انجام دادند، حُرمت روابط زناشویی برداشته می‌شود.(۴۵)

ب ـ طواف وَداع :
باید پیش‌از ترک مکّۀ معظّمه، «طواف وداع» انجام پذیرد و آن هفت دور چرخش در پیرامون خانۀ خداست که هردعا و ذکری را ضمن آن می‌توان گفت و البتّه بیش‌از هرچیز، شکر نعمت عظیمی را که ارزانی انسان شده و به توفیق زیارت خانۀ خدا نایل آمده است باید به‌جای آرد. پس از این طواف، حاجی در مقام إبراهیم(ع) دورکعت نماز می‌گزارد. این طواف برخلاف سایر طواف‌ها، سعی میان صفا و مروه ندارد.
شیعیان طواف وداع را ـ با این عقیده که بعداز تقصیر و خروج از إحرام، هنوز ارتباط زناشویی برای افراد جایز نیست مگر این آخرین را به جای آورند ـ «طواف نساء» نامیده‌اند.(۴۶) أمّا سنّیان به چنین فلسفه-ای قائل نبوده و معتقدند با خروج از إحرام وانجام«طواف إفاضه»(= زیارت) محظورات آن وازجمله حرمت روابط زناشویی ساقط می‌شود؛ أمّا «طواف وداع» را جزء واجبات حجّ محسوب نموده و ملزم به اجرای آن هستند و در صورت مسافرت، «طواف إفاضه» (با نیّت مربوطه) می‌تواند جایگزین «طواف وداع» شده و بدین‌وسیله از أدای «طواف وداع» معذور خواهند بود؛(۴۷) ولی حتّی المقدور، «طواف وداع» را نباید ترک کرد.
در سه کتاب از کتب اربعه (کافی، من لایحضره الفقیه و تهذیب الأحکام) و نیز در سایر کتب معتبر شیعه نقل شده : کسی که «طواف نساء» نکرد (مانند عامّه)، «طواف وداع» برای او به جای «طواف نساء» بوده و آن را جبران می‌کند.(۴۸)
فیض کاشانی ازفقهای برجستۀشیعه دراین‌باره گوید : «أهل سنّت اگرچه "طواف نساء" را واجب نمی‌شمارند وآن‌را به‌جای نمی‌آورند جزآنکه "طواف وداع" ایشان جانشین "طواف نساء" می‌شود و با "طواف وداع"، زنانشان بر ایشان حلال می‌گردند و این ازجمله منّت های خدای تعالی بر ایشان است.»
از روایت امام صادق(ع) در فروع کافی(۴۹)می‌فهمیم کسانی که «طواف وداع»را به جای آورده‌اند این طواف می-تواند به‌جای «طواف نساء» محسوب شده و بدین‌وسیله، اختلاف شیعه و سنّی از جهت مقبول شدن فریضۀ حجّ و حلال شدن ارتباط زناشویی، رفع خواهد شد.

پایان سخن

حجّ، کلاس تربیتی است و انسان مُحرِم، سالک راه خدا و شاگرد مدرسۀ إبراهیم(ع) است که لباس دنیا را واگذاشته و با ساده‌ترین سیما به سوی خدا حرکت می‌کند و از منزلگاه‌های مختلف می‌گذرد تا به مقام «قربانی» (نهایت ایثار) نایل آید و از تعلّقات و اسارت‌های دنیوی در پیوستگی با خدا رها و آزاد گشته ـ برادروار و خواهروار ـ به سوی این راه تکامل حرکت کند و در پایان با «تولّدی دیگر» به باقیماندۀ عمر پا گذارد.
هرمنزل و مرحله از حجّ و عمره، درسی و عبرتی است که انتظار می‌رود سالک راه ـ با توجّه و تفکّرـ آنها را دریافته و در پایان کار، فردی از جامعۀ بشری گردد که جُز خیر از او سرنزند و بر این پایه، سعادت أبدی را برای خود تحصیل نماید.
خسران بزرگی خواهد بود که مراحل و منازل حجّ و عمره، بی‌توجّه به آن اکتسابات روحی و اخلاقی، بگذرند و حجّ کننده، چنان اوقات ذی‌قیمتی را به بطالت وسخنان لغو و شکم‌بارگی و خرید أجناس ودنیاطلبی بگذراند ! دراین-صورت باید گفت که درحقیقت حجّی انجام نشده و نتیجه‌ای عاید نگردیده است.

ناصرخسرو قرن‌ها قبل این مضمون را به نظم آورده و ما به عنوان حُسن ختام و هشدار به حاجیان که مبادا آن فرصت گرانبهارا ازدست بدهند آن ابیات پُرمعنارا(۵۰) دراینجا می‌آوریم :

حاجیان آمدند با تعظیم

حاجیــان آمـدند بـا تعظیـم شاکر از رحمتِ خدایِ رَحیم

جَسته از محنت و بلایِ حجاز رَستـه از دوزخ و عذابِ ألیم

آمده سـوی مکّـه از عرفـات زده لبّیـکِ عُمـره از تنعیـم

یافته حجّ و ، عمره کرده تمام بازگشته به سویِ خانه ، سلیم

من شدم ساعتـی به استقبـال پای کردم بـرون ز حدِّ گلیـم

مر مـرا در میـانِ قافلـه بـود دوستی مخلص و عزیز و کریم

گفتم او را : «بگوکه چون رَستی زین سفرکردنِ به رنج و به بیم؟

تا ز تو بـاز مانده‌ام، جاویـد فکرتم را ندامت است ندیم

شادگشتم بدان که کردی حجّ چون تو کس نیست اندراین اقلیم

بازگـو تا : چگونـه داشته‌ای حُرمـتِ آن بزرگـوار حریم؟

چون همی خواستی گرفت إحرام چه نیت کردی اندر آن تحریم؟

جمله برخود حرام کرده بُدی هرچه مادونِ کردگارِ قدیم؟»

گفت: «نی»؛ گفتمش : «زدی لَبَّیک از سرِ علم و از سرِ تعظیم ؟

می‌شنیدی ندایِ حقّ و، جواب بازدادی چنانکـه داد کلیم؟ »

گفت: «نی»؛ گفتمش:«چودرعرفات ایستـادیّ و یـافتی تقدیـم،

عارفِ حق شدیّ و منکرِخویش به تو از معرفت رسید نسیم؟»

گفت: «نی»؛ گفتمش: «چومی‌کُشتی گوسفند از پیِ أسیـر و یتیم،

قرب خود دیدی أوّل و، کردی قتل وقربان، نفسِ شومِ لئیم؟»

گفت: «نی»، گفتمش: «چو می‌رفتی در حرم همچو أهلِ کهف و رقیم،

ایمن از شرِّ نفـسِ خود بودی وز غمِ فُرقت و عذاب جحیم؟»

گفت: «نی»؛ گفتمش:«چو سنگ جمار همی انداختـی به دیوِ رجیم،

از خود انداختی بُرون یک سر همه عادات و فعل‌هایِ ذمیم؟»

گفت: «نی»، گفتمش: «چوگشتی تو مطّلـع بـر مقــامِ إبراهیــم،

کردی از صدق واعتقاد ویقین خویشیِ خویش ‌را به حق تسلیم؟»

گفت: «نی»، گفتمش: «به وقتِ طواف که دویدی به هَروَلَه چو ظلیم،

از طــوافِ همــۀ ملائکَتـان یادکردی به گِردِ عرشِ عظیم؟»

گفت: «نی»، گفتمش: «چوکردی سعی از صفا سویِ مَروه بر تقسیم،

دیدی اندر صفای خود کَونَین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟»

گفت: «نی»، گفتمش: «چوگشتی باز مانده از هجرِ کعبه بر دل ریم،

کردی آنجا به گور، مر خود را همچنانی کنون که گشته رمیم؟»

گفت : «ازاین باب هرچه گفتی تو من ندانسته‌ام صحیح و سقیم»

گفتم: «ای‌دوست،پس نکردی حجّ نشـدی در مقـامِ محـو مُقیم،

رفتـه‌ای مکّـه دیده، آمده باز محنتِ بادیه خریده به سیـم !

گرتوخواهی‌که حجّ کنی، پس‌ازاین این‌چنین کن که کردمت تعلیم.»(۵۱)

ولیمه :

«وَ عنِ النَّبِیِّ (ص) اَوصَی عَلِیّاً (ع) :
یا عَلِیُّ، لاوَلِیمَۀَ إلاّ فی خَمسٍ :فی عِرسٍ اَو خُرسٍ اَو إعذارٍ اَو وِکارٍ اَو رِکازٍ؛ فَالعِرسُ : اَلتَّزویجُ وَ الخُرس : اَلنِّفاسُ بِالوَلَدِ و الإعذارُ : الخِتانُ وَ الوِکارُ : فی شِراءِ الدّارِ و الرِّکازُ : الرّجُلُ یَقدِمُ مِن مَکَّۀَ.
رسول‌خدا (ص) به حضرت علی(ع) توصیه فرمود :
ولیمه نیست مگر در پنج مورد : ‌۱ـ عروسی، ۲ـ تولّد کودک، ۳ـ ختنه سوران، ۴ـ خرید منزل، ۵ـ بازگشت از سفر مکّه.» (۵۲)

 

خلاصۀ أعمال حجّ عمره و حجّ تمتّع

أعمال حجّ عمره

أعمال حجّ عمره عبارت‌اند از :
۱- إحرام (برای مردان) : پارچه یا حوله‌ای به کمر ببند و پارچه‌ یا حوله‌ای دیگر ـ که مستحب است هردو سفید باشند ـ بر دوش انداز و سرِ خود را مپوشان و پای-افزاری برگزین که کاملاً رو و پشت پارا نپوشاند؛ سپس در میقات برای نیّت حج بگو : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ عُمرَۀً.» و تا رسیدن به مکّه، تلبیه بگو؛ تلبیه چنین است : « لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ؛ إنَّ الحَمدَ وَ النِّعمۀَ لَکَ وَ المُلکَ، لاشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ.»
توجّه : برای إحرام زنان لباس خاصّی لازم نیست و می توانند با لباس معمول خود، در میقات، نیّت حجّ کنند.
۲- طواف : طواف خود را پیرامون خانۀ کعبه با گفتن تکبیر از «حجرالأسود» آغاز و هفت بار خانه را طواف کن و هربار که به «حجرالأسود» رسیدی تکبیربگو.(۵۳) سپس در مقام إبراهیم(ع)
دو رکعت نماز بگزار.
۳- سعی : پس از نماز هفت بار میان کوه «صفا» و «مروه» سعی به‌جا آور؛ «سعی» از «صفا» آغاز وبه «مروه» ختم می‌شود؛ بدان که رفتن از «صفا» به «مروه» سعی أوّل وبازگشت از«مروه» به «صفا» سعی دوّم و هکذا ... محسوب می‌شود.(۵۴)
۴- تحلیق یا تقصیر (برای مردان) : موی سرخویش را تماماً بتراش یا همۀ آن را کوتاه کن.
توجّه : زنان فقط مجاز به تقصیر بوده و به همین منظور موی خود را به قدر یک بند انگشت کوتاه کنند.
بعداز تحلیق یا تقصیر چه مرد و چه زن از إحرام خارج می شوند و محرّماتی که قبلاً ذکر آنها رفت بر آنان حلال می‌شود.

أعمال حجّ تمتّع

أعمال حجّ تمتّع عبارت‌اند از :
۱- إحرام (برای مردان) : روز ۸ ذی‌حجّه پوششی را که برای حجّ عمره به تن گرفته بودی ، بار دیگر بر تن کُن و برای
نیّت حجّ بگو : «لَبَّیکَ اللّهُمَ حَجَّۀً.» و با صدای رسا تلبیه بگو.(۵۵)
۲- وقوف و بیتوته در مِنی : روز ۸ ذی‌حجّه پس‌از طلوع خورشید ـ پیاده یا سواره ـ عازم «مِنی» شو و تا صبح روز بعد در آنجا مقیم باش و نماز صبح را نیز در همین منزلگاه گزارده و نمازهای دیگر را در وقتشان به قصر به‌جای آر.
۳- وقوف در عرفات : روز ۹ ذی‌حجّه پس‌از طلوع آفتاب عزم «عرفات» کُن و نماز ظهر و نماز عصر را باهم در وقت ظهر جمع و قصر کرده و با یک أذان و دو إقامه در همان‌جا به جای آر و در مدّت اقامت به ذکر خدا و دعا مشغول باش.
۴- وقوف در مُزدَلِفه و مشعرالحرام : پس‌از غروب آفتاب روز ۹ ذی‌حجّه، با وقار و آرامش و لبّیک گویان راه «مزدلفه» در پیش گیر و در آنجا نماز مغرب را به تأخیر انداز و با نماز عشاء ـ که به صورت قصر اداء می‌شود ـ جمع و با یک أذان و دو إقامه به جای آر و تا بامداد روز «عید قربان» (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) را در «مزدلفه» درنگ کن و نماز صبح را بلافاصله پس از أذان، به جای آر و پیش از روشن شدن هوا به سوی «مشعرالحرام» روانه شو و در آنجا خدای بزرگ را بسیار یاد کن و پس‌از طلوع آفتاب خود را به «مِنی» برسان.(۵۶)
۵- رمی جمرۀ العُقبی : چون به «مِنی» رسیدی روز «عید قربان» با هفت سنگریزه، «جمرۀ عُقبی» را رَمی کُن و با هر رمی تکبیر بگو.
۶- قربانی : در روز عید قربان (= عید أضحی در روز ‌۱۰ ذی‌حجّه) و یا در ۳ روز ایّام تشریق یعنی ‌۱‌۱ تا پایان ‌۱۳ ذی حجّه و یا قبل از پایان ماه ذی‌حجّه به طوری که فرصت اجرای بقیّۀاعمال را داشته باشی، در «مِنی» یا «مکّه» قربانی کن(۵۷) و اگر بهای خرید قربانی را نداشتی، ۳ روز در أیّام حجّ تمتّع و ۷ روز هنگامی که به دیار خویش بازگشتی روزه بدار.
۷- تحلیق یا تقصیر (برای مردان) : تمامی موی سر را بتراش ـ که البتّه این کار بهتراست ـ و یا همۀ موی سر را کوتاه کن و از إحرام خارج شو.
توجّه : زنان فقط مجاز به تقصیر بوده و کافی است که اندکی موی سر خود را کوتاه کرده و از إحرام خارج شوند.
تذکّر : أفضل وقت طواف افاضه (= زیارت) با اعمال مربوطه، بعداز رمی جمرۀ عُقبی، قربانی و تحلیق یا تقصیر، در روز عید قربان (= ‌۱۰ ذی‌حجّه) است و باید برای بیتوته و اعمال مربوطه قبل از أذان ظهر به «مِنی» مراجعت شود.
۸- بیتوته در مِنی برای رمی جمرات : در طیّ دو روز پس از عید قربان (= ‌۱‌۱ و‌۱۲ ذی‌حجّه)، هریک از سه جمره ـ یعنی جمرۀ اُولی، جمرۀ وُسطی و جمرۀ عُقبی ـ را بعداز ظهر با هفت سنگریزه (جمعاً بیست ویک سنگریزه) رَمی کن و با هر رمی تکبیر بگو؛ و اگر شتاب داشتی برای ادای بقیّۀ أعمال حجّ، بعداز أذان ظهر و قبل از غروب آفتاب به مکّه برو.
درصورت «تعجیل»، بعداز أذان ظهر روز ‌۱۲ ذی‌حجّه و قبل از غروب آفتاب، «مِنی» را ترک کن و به مکّه بازگرد.
درصورت تأنّی و «تأخیر»، روز‌۱۳ ذی‌حجّه را نیز در «مِنی» بمان و این بهتر است ؛ در این‌صورت مانند دو روز پیش عمل کن؛ یعنی بعداز ظهر، جمرات سه گانه را رمی کرده آنگاه قبل از غروب خورشید رهسپار مکّه شو.
۹- طواف إفاضه و سعی : آنگاه روانۀ مکّه شو و اعمال قربانی و تحلیق یا تقصیر و طواف زیارت و نماز طواف و سعی را به جای آر(۵۸) و از إحرام خارج شو.(۵۹) هفت بار خانۀ کعبه را ـ چنانکه پیش از این گفته شد ـ طواف کن و در مقام إبراهیم(ع) دو رکعت نماز اقامه کرده سپس ـ همچون حجّ عمره ـ سعی میان «صفا» و «مروه» را به جای آر.
۱۰- طواف وداع : پیش از ترک مکّۀ معظّمه، باردیگر کعبه را هفت بار طواف کن و در مقام إبراهیم(ع) دو رکعت نماز بگزار. طواف وداع برخلاف سایر طواف‌ها سعی میان «صفا» و «مروه» ندارد.(۶۰)

تذکّر :
اگر حاجی یکی از کارهای ذیل : «طواف وداع» یا «رمی جمرات» یا وقوف در «مِنی» و «مشعرالحرام» را ترک کند یا یکی از أعمال ممنوع را (به‌جز مقاربت با همسر که مبطل حجّ می‌باشد) انجام دهد بر وی واجب است علاوه بر قربانی معمول ـ به عنوان کفّارۀ خطای خویش ـ حیوانی را در مکّه ذبح کند.
 



(۱) ـ شاعرتوانای معاصر امید مجد این آیات را چنین به نظم آورده است :
به یـاد آر وقتی‌که گفتـا خلیل که ای کردگـار بزرگ و جلیل

گزیدم کنون مکّـه را در مکان برایم نما شهـری أمـن و أمان

مـن و زادگـان مـرا ای غفـور خود از بت‌پرستی همی دار دور

خدایا، بتانی که اینک بپاسـت بکردندگمراه، خلقی ز راست

هماناکسی هست هم ‌دین من که او راه جویــد ز آییـن من

ولی هرکس از من بگردید دور تو دانی و او، ای رحیم و غفور

خدایا، چو از أهل بیتم چنین نهادم تنی چند در این زمیـن

زمینی‌که خشک‌است وبی-آب ‌وکشت چنین گشته این خانه‌را سرنوشت

که برپـای دارنـد دائـم نمـاز بسایند صورت به خاک نیـاز

کنون قلب دیگر کسان ای خدا به این‌سو که هستند مایل نما

به آنها تو روزی بده زآنچه هست به شکرانه شاید برآرند دست

به هرچیز پنهانـی و آشکـار چه نیکو توآگاهی ای‌کردگار

بر ایزد نبودسـت هرگز نهان هرآنچه بوَد درزمین وآسمان

ستایش خدارا که بر من بداد به هنگام پیری دو فرزند راد

عطاکرد اسحاق وهم اسمَعیل سمیع‌الدّعا هسـت ربّ جلیل

من و نسل من را ز روی نیاز بگردان ز خوانندگـان نمـاز

دعاهـای مـا را اجابـت نمـا تو ای‌کردگـار ای یگانه خدا

من و والدیـن مـن و مؤمنان ببخشـای آن‌روز سخت وگران

به‌هنگامۀ سخت یوم الحسـاب ببخشای ما را ، مفرما عذاب

(۲) ـ برخی از عناصر حجّ در قرآن عبارت است از : «اِنَّ الصَّفا وَ المَروَۀَ مِن شَعائِرِ اللهِ؛ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ، فَلاجُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما = همانا صفا و مروه از نشانه‌های (مراسم طاعت و عبادت) خداست؛ پس هرکه حجّ (= قصد) خانه (کعبه) یا عمره گزارد، بر او ناروا و گناه نیست که (سعی) میان آن دو (صفا ومروه) به‌جا آرد) (۲= البقرۀ /‌‌۱۵۸) br> [توضیح : برخی از مفسّران برآنند که چون پیش از اسلام بر هریک از دو کوه کم ارتفاع صفا و مروه در مکّه بتی بود که عرب‌ها در زمان جاهلیّت به زیارت آنها می‌رفتند، مسلمانان فکر می‌کردند که سعی میان آنها و گشتن پیرامون آنها شاید ناروا و گناه باشد و این آیه آن احساس را از آنان می‌زداید.] «وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ العُمرَۀَ لِلّه؛ فَاِن اُحصِرتم، فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ؛ وَ لاتَحلِقُوا رُؤسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ ، فَمَن کانَ مِنکُم مَریضاً اَو بِهِ اَذًی مِن رَأسِهِ فَفِدیَۀٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَۀٍ اَو نُسُک = و حجّ و عمره را برای خدا به پایان رسانید؛ و اگر بازداشته شوید، پس آنچه از قربانی میسّر است (بر عهدۀ شماست)؛ و سرهای خود را متراشید تا قربانی به جایگاهش برسد؛ و هرکه از شما بیمار است و یا رنجی در سر دارد (که ناچار است سر را بتراشد) پس فدیه‌ای (باید) از روزه یا صدقه یا قربانی (تقدیم نماید.) (۲= البقرۀ/‌‌۱۹۶) «فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفاتٍ فَاذکُرُوا اللهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام = پس چون از عرفات بازگشتید در مشعرالحرام خدای را یاد کنید» (۲ = البقرۀ /‌‌۱۹۸) «وَ اذکُرُوا اللهَ فِی اَیّامٍ مَعدُوداتٍ = و خدا را در روزهایی چند (سه روز تشریق) یاد کنید.» (۲ = البقرۀ/۲۰۳) [توضیح : ایّام تشریق بعداز عید أضحی (= عید قربان) است و این روزها را بدان جهت تشریق گویندکه در آن سه روز، گوشت قربانی را در آفتاب خشک می‌کردند.] «وَلیَطَّوَّفُوا بِالبَیتِ العَتِیقِ = و باید بر(گرد) آن خانۀ کهن (= کعبه) طواف کنند.» (۲۲ = الحجّ /۲۹) و آیات دیگر.

(۳) ـ «اَلحَجُّ اَشهُرٌ مَعلوماتٌ؛ فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلارَفَثَ وَ لافُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِی الحَجِّ = حجّ درماه‌هایی دانسته (= شوّال، ذی‌القعده وذی‌حجّه) است؛ پس هرکه در آن ماه‌ها [با مقدّماتی که فراهم آورده] حجّ را [بر خود] لازم ساخت [و احرام بسته و مناسک حجّ را آغاز کرد باید بداند که] در حجّ آمیزش با [همسران] و نافرمانی خدا [به گفتن دروغ و دشنام و مانند اینها] و ستیزه نیست.» (۲= البقرۀ/‌‌۱۹۷) «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا، لاتَقتُلُوا الصَّیدَ وَ اَنتُم حُرُمٌ = ای کسانی که ایمان آورده‌اید، درحالی‌که احرام بسته‌اید شکار مکُشید.» (۵ = المائدۀ/۹۵)

(۴) ـ «وَ عَهِدنا اِلی اِبراهیمَ وَ اِسماعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ العاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ = و به ابراهیم و اسماعیل سفارش شکردیم (و بر عهدۀ ایشان گذاشتیم) که خانۀ مرا برای طواف کنندگان و باشندگان آنجا (= عبادتگران مقیم و ساکن حرم) و رکوع و سجودگزاران، [از آلودگی‌های انواع شرک و آثار بت پرستی] پاک و پاکیزه کنید» (۲ = البقرۀ/‌‌۱۲۵)

(۵) ـ اجرای أحکام و مراسم عبادی .

(۶) ـ «اِنَّ الصَّفا وَ المَروۀَ مِن شَعائِرِ اللهِ = همانا صفا و مروه از نشانه‌های (مراسم طاعت و عبادتِ) خداست» (۲ = البقرۀ/‌‌۱۵۸) ر.ک. توضیح دوّمین پاورقی کتاب حاضر. «فَاِذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا الله = و هنگامی که (أعمال و) مراسم حجّ خود را انجام دادید خدای را یاد کنید.» (۲ = البقرۀ/۲۰۰) «ذلِکَ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللهِ، فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلُوبِ = این است [احکام و مراسم حجّ]، و هرکه نشانه‌های عبادت خداوند (= مناسک حجّ) را بزرگ شمارد، همانا این بزرگداشت از تقوای دل‌هاست.» (۲۲ = الحجّ/۳۲) «وَ البُدنَ، جَعَلناها لَکُم مِن شعائِرِ الله؛ لَکُم فِیها خَیرٌ = و شتران تنومند قربانی را برای شما از نشانه-های عبادت خدا قرار دادیم، شما را در این [کار] خیری [و ثوابی] است.» (الحجّ/۳۶).

(۷) ـ «اَلَّذِینَ هُم عَلَی صَلاتِهِم دائِمُونَ = (مؤمنان) آنان‌اندکه برنمازخویش پایدارند» (۷۰ = المعارج/۲۳) «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیِهِ القُرآنُ . . . فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ، فَلیَصُمهُ = ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده است؛ . . . پس هرکس ازشما این‌ماه‌را دریابد، باید آن‌را روزه بدارد.» (۲ = البقرۀ/‌‌۱۸۵)

(۸) ـ التّاج الجامع للأصول فی احادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀ الثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶۱ م.)، ج‌‌۱، ص‌‌۱۰۸.

(۹) ـ در سیزده سال دوران بعثت (دوران مکّه) آیات حجّ نازل نشده بود. در دوران ده سالۀ مدینه تا هفت سال که صلح حدیبیه برقرار نشده بود، راه برای حجّ مسلمین باز نبود. در حقیقت فقط در سه سال آخر دوران مدینه، پیامبر(ص) و مسلمان‌ها امکان ادای فریضۀ حجّ یافتند که اوّلین و آخرین فرصت برای پیامبر(ص) همان «حجّۀ الوداع» بود.

(۱۰) ـ التّاج الجامع للأصول فی احادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀ الثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱ م.)، ج‌‌۱، ص‌‌۱۰۹.

(۱۱) ـ البتّه دیگر عبادات (مانند نماز، روزه و... ) این‌چنین نیستند و نمی‌توان به کسی مزد داد تا به‌جای ما نماز گزارد ! امّا حجّ، عبادتی مالی و بدنی است (برخلاف نماز و روزه که عبادات بدنی-اند) و اگر کسی به لحاظ بدن، ناتوان شد می‌تواند دیگری را با مال تجهیز کند و به حجّ بفرستد.

(۱۲) ـ عرشیان، جعفر شهیدی، تهران، نشر مشعر، چاپ سوّم(‌‌۱۳۸۴ هـ. ش.)، ص ۳۲ و۳۳ ؛ به نقل از «دائرۀ المعارف بریتانیکا»؛ و «تاریخ عرب پیش‌از اسلام»، فیلیپ حِِتّی، ترجمۀ محمّد سعیدی، نشر زوّار، ج‌‌۱ ، ص‌‌۱۴۴ .

( ۱۳) ـ این آیه می‌رساند که حجّ، محتاج «أمیر الحاج» می‌باشد و باید تحت رهبری فرد ذی‌صلاحی به انجام آن پرداخت.

(۱۴) ـ فقه السّنّۀ،السّیّد سابق، دارالفکر، بیروت، الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۴۰۳ هـ.ق.)، ج‌‌۱، ص ۵۴۹

(۱۵) ـ ر.ک. کتاب حاضر، دوّمین پاورقی فصل «منزل ششم : بازگشت به منی؛ ج ـ تحلیق... »

(۱۶) ـ « لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ، اُسوَۀٌ حَسَنَۀٌ، لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذذ
َکَرَ اللهَ کَثِیراً = هرآینه شما را در [خصلت‌ها و روشِ]پیامبرخدا، نمونه و سرمشق نیکو و پسندیده‌ای است، برای کسی‌که به خدا و روز بازپسین امید می‌دارد و خدای را بسیار یاد می‌کند.» (۳۳ = الأحزاب/۲۱)

(۱۷) ـ البتّه ایرانیان به طور معمول از «مسجد شجره» در نزدیکی مدینۀ منوّره محرم می‌شوند. توجّه شود که این مسجد با «مسجد تربه» که به آن «مسجد شجره» نیز گویند اشتباه نشود. «مسجد التّربۀ» در داخل شهر مکّه و در شمال مسجدالحرام واقع است و جزء مواقیت محسوب نمی‌شود.

(۱۸) ـ عدّه‌ای از فقهاء موارد ذیل را جزء مواقیت حجّ می‌دانند ::
محاذات «ذوالحلیفۀ» (مسجد شجره). وادی عقیق (شامل : مسلخ، غمره و ذات عرق)، جحفه، یلملم و قرن المنازل) : کسی که عازم حجّ باشد و بخواهد از غیرمتعارف برای اجرای مراسم حجّ به مکّه برود، همین که در محاذات (‌‌۱۲ کیلومتری) مکان‌های مذکور واقع شود، همانجا میقاتش خواهد بود و از همان‌جا إحرام می‌بندد، و در تجاوز نمودن از محاذات مکان‌های مذکور و إحرام بستن از محاذات یکی از مواقیت دیگر بلکه از خصوص موارد مذکور نیز مشکل است؛ بلکه ظاهر این است که اگر فاصله زیاد باشد تعدّی ننماید. (ناشر)

(۱۹) ـ اگر کسی بعداز رسیدن به جدّه عازم مکّه گردید و در آنجا ساکن شد و قصد حجّ و عمره داشت باید به یکی از سرمرزهای منطقۀ حرام مانند مسجد تنعیم (مسجد عمره = مسجد عائشه) یا حدیبیّه رفته در آنجا مُحرم شده به مکّه برگردد تا حجّ و عمره به جای آرد.

(۲۰) ـ ذکر این‌مورد در پاورقی پیشین گذشت.

(۲۱) ـ کسی که برای بار دوّم ارادۀ یکی از انواع حجّ (تمتّع، قرن و إفراد) را داشته باشد.

(۲۲) ـ «کسانی که ازطریق هوائی وارد مکّه می‌شوند و قصد حجّ و عمره دارند بر آنان واجب است آنگاه که در محاذات (= روبروی) یکی از مواقیت قرار گرفتند در هواپیما محرم شوند و تأخیر إحرام تا قبل از رسیدن به فرودگاه جدّه جایز نیست؛ چرا که جدّه به‌جز برای أهلش میقات محسوب نمی‌شود.» (صفۀ الحجّ و العمرۀ؛ محمّد بن عبدالله السّبیل، المملکۀ العربیّۀ السّعودیّۀ ، الطّبعۀ الرّابعۀ : ‌‌۱۵/‌‌۱‌‌۱/‌‌۱۴‌‌۱۹ هـ .ق. = ‌‌۱۹۹۹ م. ، صفحۀ ‌‌۱۴)

(۲۳) ـ معمولاً حاجیان چون نمی‌توانند درحال إحرام به کارهای مزبور اقدام نمایند بنابراین قبل از اینکه به مواقیت برسند این‌گونه امور را انجام می‌دهند تا درحال إحرام بیش‌از حدّ ظاهری آشفته نداشته باشند.

(۲۴) ـ ماکیان (= مرغ و خروس خانگی و . . . )، گوسفند، بز، شتر و گاو أهلی از شمول حکم بالا خارج است و می‌توان آنها را برای خوردن، ذبح نمود. ر. ک : تهذیب الأحکام، أبوجعفرمحمّدبن الحسن الطّوسیّ ، ج۵ ، ص ۳۶۷ و۳۶۸ ، حدیث ‌‌۱۸۹ ، ‌‌۱۹۰، ‌‌۱۹۲ ؛ وهمچنین قُرطُبی می‌گوید : «قَولُهُ تَعالی : "غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ" أی : ما کانَ صَیداً فَهُوَ حَلالٌ فِی الإحلالِ (دُونَ الإحرامِ)؛ وَ مالَم یَکُن صَیداً فَهُوَ حَلالٌ فِی الحالَینِ = سخن خداوند که می‌فرماید : "بی‌آنکه [درحال إحرامِ حجّ یا عمره] شکار را حلال شمارید." یعنی : آنچه که صید است در حال إحلال (= فراغت یافتن از أعمال حجّ و بیرون آمدن از إحرام)، حلال است؛ و آنچه که صید محسوب نمی‌شود درهردوحال حلال است.» (الجامع لأحکام القرآن، ابوعبدالله محمّد بن أحمد الأنصاریّ القُرطُبیّ، مصر، القاهرۀ، دار الکاتب العربیّ، ‌‌۱۳۸۷ هـ . ق. = ‌‌۱۹۶۷ م. ، ج۶ ، ص۳۵؛ ذیل : «۵ = المائدۀ/‌‌۱»)

(۲۵) ـ بدیهی است «نگاه در آینه» به هنگام ضرورت، ازقبیل رانندگی، به منظور جلوگیری از حوادث غیرمترقّبه از این امر مستثناست. البتّه أهل سنّت «نگاه در آینه» را از محظورات نمی‌دانند. دربارۀ دیدگاه أهل سنّت رجوع شود به : فقه السّنّۀ، السّیّدسابق، دارالفکر، بیروت. الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۴۰۳ هـ . ق. = ‌‌۱۹۸۳ م.) ، ج‌‌۱ ، ص۵۶۴

(۲۶) ـ اصولاً زنان با حفظ پوشش اسلامی، سرهای پوشیده دارند.

(۲۷) ـ در رابطه با دیدگاه أهل سنّت رجوع شود به : فقه السّنّۀ، السّیّد سابق، دارالفکر، بیروت. الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۴۰۳ هـ . ق. = ‌‌۱۹۸۳ م.) ، ج‌‌۱ ، ص۵۶۴ و ۵۶۵

(۲۸) ـ «مجادلۀ نیکو» جزء مصادیق این «جدال» محسوب نمی‌شود؛ چنانکه قرآن کریم می‌فرماید : «اُدعُ إلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَۀِ وَ
المَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ، وَ جادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ ؛ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ، وهُوَ اَعلَمُ بِالمُهتَدینَ = [مردم‌را] با حکمت (= گفتاردرست واستواروبه‌جا) و پند نیکو به راه خدایت بخوان، و با آنان به شیوه‌ای که نیکوتراست مجادله(یا مناظره و گفتگو) کن؛ همانا خدای تو داناتراست به آنکه از راه او گم(ومنحرف) شده واو داناتر است به راه‌یافتگان.» (‌‌۱۶ = النّحل/‌‌۱۲۵) سیّد سابق در این باره می‌گوید : «دراینجا جدال نهی شده ازآن، جدال بدون علم و آگاهی، یا جدال در باطل می‌باشد؛ أمّا جدال در طلب حق مستحب یا واجب است.» (فقه السّنّۀ، السّیّد سابق، دارالفکر، بیروت. الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۴۰۳ هـ . ق. = ‌‌۱۹۸۳ م.) ، ج‌‌۱ ، ص۵۶۷ )

(۲۹) ـ التّاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۳۶ و‌‌۱۳۷

(۳۰) ـ ازجمله قرآن می‌فرماید : «وَ لَو اَنَّما فِی الاَرضِ مِن شَجَرَۀٍ اَقلامُ، وَ البَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَۀُ اَبحُرٍ مانَفِدَت کَلِماتُ اللهِ؛ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ = و اگر هرچه درخت در زمین است قلم گردد و دریا مرکّب، و هفت دریای دیگر از پسِ آن بیفزایندش [و با آن بنویسند،] سخنان خدا پایان نیابد؛ همانا خدا، توانای بی‌همتا و دانای باحکمت است.» (۳‌‌۱ = لقمان /۲۷) مقصود از کلمۀ هفت در این آیه آن نیست که با بیش از هفت دریا سخنان خدا تمام می‌شوند؛ بلکه کلمۀ هفت در این آیه برای کثرت آمده و اشاره به دریاهای بی‌حساب می‌باشد و می‌رساند که علوم و سخنان خداوند، بی‌نهایت است.

(۳۱) ـ التّاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۴۰ (رَواهُ البخاری و أبوداود عن ابن عبّاس)؛ أبوالفتوح نیز به نقل از ابن عبّاس (رض) چنین آورده است : «اَیُّهَا النّاسُ ، عَلَیکُم بِالسَّکینَۀِ = برشما باد که به سکون و آهستگی روید و رانید.» (تفسیر ابوالفتوح رازی، ص۳۲۹ ، ذیل «۲ = البقرۀ/‌‌۱۹۸») و یا فرمود : « اَیُّهَا النّاسُ ، السَّکینَۀ السَّکینَۀ = ای مردم، بر شما باد آرامش، آرامش. (با وقار و آرامش حرکت کنید.)» التّاج الجامع للاُصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۵۷ (رَواهُ مسلم و أبوداود عن جابربن عبد الله بهذا اللّفظ و رَواهُ النّسائی مختصراً و للبخاری و التّرمذی بعضه).

(۳۲) ـ این نوع حرکت «هروله» نامیده شده است.

(۳۳) ـ ر. ک : توضیح دوّمین پاورقی کتاب حاضر.

(۳۴) ـ أعمال عمره چنانکه گفتیم باید قبل از حجّ تمتّع انجام گیرد؛ أمّا بنا به سنّت نبوی اگر کسی زمانی به مکّه برسد که انجام عمره، مستلزم ازدست رفتن فرصت حضور در عرفات باشد، عمره از او ساقط می‌شود و لازم است که با نیّت حجّ مفرده، یکسره عازم انجام مناسک حجّ أکبر گردد و پس‌از أعمال حجّ أکبر، به مکّه بازگردد و عمرۀ مفرده به جای آورد.

(۳۵) ـ درحقیقت جمعیّت کثیر حجّ کنندگان در دنیای امروز ومحدودیّت ظرفیّت جادّه‌ها و وسائل ارتباطی و لزوم حفظ وابستگی هر
حجّ کننده با گروهش ، شاید اصولاً اجازۀ توقّف در همۀ منازل را هم نمی‌دهد.

(۳۶) ـ بانوانی که به احتمال قوی از فرارسیدن أیّام عادت ماهانۀ خویش در روز عید، بیم دارند می‌توانند پس‌از مُحرم شدن، طواف و سعی (= أعمال ۸ ، ۹ و ‌‌۱۰) را قبل‌از عزیمت به عرفات انجام دهند؛ چنانکه در موطّأ امام مالک آمده است : «أنّ عائِشَۀَ اُمَّ المُؤمِنینَ کانَت اِذا حَجَّت وَ مَعَها نِساءٌ تَخافُ اَن یَحِضنَ، قَدَّمَتهُنَّ یَومَ النَّحرِ، فَاَفَضنَ، فَاِن حِضنَ بَعدَ ذلِکَ، لَم تَنتَظِرهُنَّ، فَتَنفِرُ بِهِنَّ وَ هُنَّ حُیَّضٌ إذا کُنَّ قَد اَفَضنَ = هنگامی که عائشه حجّ می‌گزارد و زنانی همراهش بودند که بیم آن می‌رفت که روز عید حائض شوند [طواف و سعی] ایشان را بر عید قربان مقدّم می‌داشت واگر پس از انجام این اعمال حائض می-شدند چون قبلاً طواف إفاضه‌را به‌جای آورده بودند منتظرطهارت ایشان نمی‌شد و اعمالشان‌راخاتمه یافته می‌دانست و آنان را [به مدینه] کوچ می‌داد.» (موطّأ الإمام مالک، مصر، ‌‌۱۳۷۰ هـ . ق. = ‌‌۱۹۵‌‌۱ م.، ج‌‌۱ ، ص ۲۸۷)

(۳۷) ـ دربارۀ پیش فرستادن ضعفاء از «مزدلفه» به «مِنی» رجوع شود به : التّاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاء الکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۴۲ و همچنین در مسند إمام زید (ع) آمده که «حَدَّثَنی زَیدُ بنُ عَلِیٍّ عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ عَن عَلِیٍّ (ع) أنَّ النَّبِیَّ (ص) قَدَّمَ النِّساءَ وَ الصِّبیانَ وَ ضَعفَۀِ أهلِهِ فِی السَّحَرِ؛ ثُمَّ أقامَ هُوَ حَتّی وَقَفَ بَعدَ الفَجرِ = زید بن علی به نقل از پدرش از جدّش از علی (ع) برایم روایت کرد که رسول‌خدا(ص)، زنان و بچّه‌ها و ضعفای أهل خود را در سحر پیش فرستاد؛ سپس خود تا پس از فجر درنگ فرمود.» (مسند الإمام زید، دار مکتبۀ الحیاۀ، بیروت، ص۲۲۸).

(۳۸) ـ بزرگی ذبیحه ازجهت جثّه و فربهی نبود بلکه ازاین‌رو بود که از جانب خدا آمد و نیز ازاین جهت که خداوند آن را عوض و بازخرید إسماعیل (ع) قرار داد و شاید به هردو اعتبار بزرگ بود.

(۳۹) ـ ر. ک : ۳۷ = الصّافّات/ ‌‌۱۰۲ إلی ‌‌۱۰۷.

(۴۰) ـ مسند الإمام زید، دار مکتبۀ الحیاۀ ، بیروت، ص۲۳۵ ؛ و همچنین در موطّأ امام مالک آمده که پیامبرر(ص) سه بار فرمود : «اَللّهُمَّ ارحَمِ المُحَلِّقینَ = خدایا، سرتراشیدگان را رحم فرما.» و یک بار فرمود : « [اَللّهُمَّ ارحَمِ] المُقَصِّرینَ = [خدایا،] آنان را که موی سر کوتاه کرده‌اند [رحم فرما.]» موطّأ الإمام مالک، مصر، ‌‌۱۳۷۰ هـ . ق. = ‌‌۱۹۵‌‌۱ م.، ج‌‌۱ ، ص ۲۷۹

(۴۱) ـ منصور علی ناصف از علمای الأزهر مصر و مؤلّف «التّاج» بعداز اینکه أحادیثی دربارۀ جابه‌جایی أعمال یوم النّحر(= عید قربان) می‌آورد، متذکّر می‌شود که در أعمال این‌روز که عبارت‌اند از : رمی و ذبح و حلق و طواف؛ ترتیب واجد نبوده ولیکن مستحب است که براساس ترتیب حروف «رذح» عمل شود : «ر» یعنی : رمی جمرۀ عُقبی؛ «ذ» : ذبح و قربانی؛ و «ح» : اشاره به تحلیق دارد. جمهور علماء سلف و خلف بر این قول رفته‌اند و کسی که این‌ترتیب را رعایت نکند گناهی مرتکب نشده است؛ أمّا مالک و أبوحنیفه دراین-باره گفته‌اند که این‌ترتیب واجب بوده و درصورتی که رعایت نشود قربانی واجب است و افزوده‌اند که اگر حاجی نادانسته این‌ترتیب را رعایت نکرد، بر او فدیه‌ای لازم است؛ وَ اللهُ أعلَمُ. منصورعلی ناصف در ذیل حدیث منقول از بخاری: «قالَت عائِشَۀُ : حَجَجنا مَعَ النَّبِیِّ (ص) فَاَفَضنا یَومَ النَّحرِ= عائشه گوید : با رسول‌خدا (ص) حجّ به‌جا آوردیم و در روز قربانی (= ‌‌۱۰ ذی‌حجّه) طواف إفاضه (= زیارت) را [بعداز رمی و ذبح و حلق] انجام دادیم.» می‌گوید : به اجماع علماء این أوّل و أفضل وقت طواف زیارت بوده؛ أمّا مهلت انجام این طواف، تا آخر ایّام تشریق ادامه دارد و اگر کسی طواف زیارت را بعداز این ایّام [تا آخر ماه ذی‌حجّه] انجام دهد او را کفایت می‌کند و نزد جمهور[علماء]، گناهی بر او نیست؛ مالک و أبوحنیفه گفته‌اند : اگر زمان طواف طولانی شد بر حجّ‌گزار قربانی لازم است. (التّاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دار إحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۴۷ و‌‌۱۴۹)؛ ر. ک : کتاب حاضر، فصل «زمان حجّ»»

(۴۲) ـ منصورعلی ناصف دربارۀ حدیث «عَن ابنِ عُمَرَ أنَّ رَسولَ الله (ص) اَفاضَ یَومَ النَّحرِ ثُمَّ رَجَعَ فَصَلَّی الظّهرَ بِمِنیً، و کانَ ابنُ عُمَرَ یَفعَلُ ذلِکَ اقتِداءً بِالنَّبِیِّ(ص) = از ابن عُمَر(منقول است) که رسول‌خدا(ص) طواف إفاضه (= زیارت)را در روز عید قربان به‌جاآورده سپس مراجعت کرد و نماز ظهر را در مِنی خواند و پیوسته ابن عُمَر این کار را با اقتداء به پیامبر (ص) انجام می‌داد .» (به نقل از : بخاری و مسلم و أبوداود) می‌گوید : این حدیث، قول جابر را نفی نمی‌کند که پیامبر(ص)، نمازظهر را در مکّه خواند؛ زیرا این احتمال منتفی نیست که پیامبر(ص) نماز را در مکّه به پا داشته و هنگامی که به مِنی بازگشته، افرادی را یافته که نماز نخوانده‌اند و بار دیگر با آنان نماز گزارده (چنانکه در [منطقۀ] نخل نیز دو بار نماز خواند و هربار نماز را به‌صورت جماعت برپا داشت) و این جمع نیکویی بین دو حدیث است. (التّاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، منصورعلی ناصف، دارإحیاءالکتب العربیّۀ، الطّبعۀالثّالثۀ (‌‌۱۳۸‌‌۱ هـ. ق. = ‌‌۱۹۶‌‌۱م.) ، ج۲، ص‌‌۱۴۹)

(۴۳) ـ «وَ اذکُرُوا اللهَ فِی اَیّامٍ مَعدُوداتٍ؛ فَمَن تَعَجَّلَ فی یَومَینِ فَلااِثمَ عَلَیهِ وَ مَن تَاَخَّرَ فَلااِثم عَلَیهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعلَموا أنَّکُم إلیهِ تُحشَرُونَ = و خدا را در روزهایی چند (سه روز تشریق یعنی ‌‌۱‌‌۱، ‌‌۱۲ و‌‌۱۳ ذی‌حجّه، بعداز عید أضحی یعنی ‌‌۱۰ ذی‌حجّه ) یاد کنید، پس هرکه در دو روز شتاب کند (منظور بیتوته و رمی جمرات سه گانه در «مِنی» به مدّت دو روز از ایّام تشریق یعنی ‌‌۱‌‌۱ و‌‌۱۲ ذی‌حجّه و بازگشت از «مِِنی» در روز ‌‌۱۲ ذی‌حجّه است به‌طوری که روز سوّم یعنی ‌‌۱۳ ذی‌حجّه در «مِنی» نماند) گناهی بر وی نیست ، و هرکه تأخیر کند (تا آخر روزهای تشریق در «مِنی» بماند) نیز گناهی براو نیست، برای کسی‌که (از محرّمات إحرام) بپرهیزد؛ و از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او برانگیخته و فراهم می‌شوید.» (۲ = البقرۀ/۲۰۳) ر. ک : توضیح دوّمین پاورقی کتاب حاضر.

(۴۴) ـ ر. ک : کتاب حاضر، ذیل موضوع «منزل أوّل : مِنی» ، أوّلین پاورقی.

(۴۵) ـ در مسند إمام زید (ع) در باب «طواف الزّیارۀ» آمده است : «حَدَّثَنی زَیدُ بنُ عَلِیٍّ عَن اَبیهِ عَن جَدِّهِ عَن عَلِیٍٍٍّ (ع) فی قَولِ اللهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ " ثُمَّ لیَقضُوا تَفَثَهُم وَلیوفوا نُذُورَهُم وَ لیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیقِ" (۲۲ = الحجّ/۲۹) قالَ : هُوَ طَوافُ الزّیارَۀِ یَومَ النَّحرِ، وَ هُوَ الطَّوافُ الواجِبِ، فَإذا طافَ الرَّجُلُ طوافَ الزِّیارَۀِ، حَلَّ لَهُ الطّیبُ و النِّساءُ، وَ إن قَصَّرَ وَ ذَبَحَ وَ لَم یَطُف، حَلََّ لَهُ الطّیبُ وَ الصَّیدُ وَ اللّباسُ، وَ لَم یَحِلّ لَهُ النِّساءُ حَتّی یَطوفَ بِالبَیتِ؛ وَ قالَ زَیدُ بنُ عَلِیٍّ : فُرُوضُ الحَجِّ ثَلاثَۀٌ : الإحرامُ، و الوُقوفُ بِعَرَفۀ، وَ طَواف الزّیارۀِ یَوم النَّحر = زید بن علی به نقل از پدرش از جدّش از علی (ع) برایم روایت کرد که دربارۀ قول خداوند ـ عزّوجلّ ـ که می‌فرماید : "سپس باید چرک از خود بزدایند و نذرهای خویش (که تعهّد کرده‌اند) به‌جای آرند و بر آن خانۀ کهن(= کعبه) طواف کنند" که آن‌حضرت فرمود : مقصود از این آیه، طواف زیارت در روز قربانی است؛ یعنی روز أضحی و آن طوافِ واجب است؛ پس چون مرد طواف زیارت کرد، برای او استعمال بوی خوش و زن حلال است، و اگر تقصیر و ذبح کرد ولی کعبه را طواف نکرد، برای او بوی خوش و صید و لباس حلال است، أمّا زن‌ها حلال نیستند تا اینکه طواف کند؛ و زیدبن علی(ع) فرمود : سه چیز در حجّ [تمتّع] واجب است : إحرام، و وقوف در عرفات، و طواف زیارت در روز قربانی.» (مسند الإمام زید، دار مکتبۀ الحیاۀ، بیروت، ص۲۲۹) ر. ک : کتاب حاضر، فصل «زمان حجّ» (به نقل از کتاب «فقه السّنّۀ» قول امام مالک و ابن حزم دربارۀ «روزقربانی» بیان گردیده است.)

(۴۶) ـ بنا به اعتقاد شیعی، زنان نیز برای آنکه بتوانند بعدازخروج از إحرام ارتباط زناشویی با شوهرانشان برقرار کنند، ملزم به اجرای این طواف هستند. بنابراین باید در واقع «طواف وداع» را «طواف أزواج» گفت.

(۴۷) ـ صفۀ الحجّ والعمرۀ؛ محمّدبن عبدالله السّبیل، المملکۀ العربیّۀ السّعودیّۀ، الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۵/‌‌۱‌‌۱/‌‌۱۴۱۹ هـ . ق. = ‌‌۱۹۹۹ م.)، ص۶۰

(۴۸) ـ وسائل الشّیعۀ إلی تحصیل مسائل الشّریعۀ، محمّدبن الحسن الحرّ العاملی، ج‌‌۱۳ ، ص ۴۰۹ .

(۴۹) ـ «عِدَّۀٌ مِن أصحابِنا عَن أحمَد بنِ محمَّد عَن الحَسَنِ بنِ علیّ الوَشّاءِ عَن عبدِاللهِ بن سِنان عَن إسحاق بنِ عَمّار عَن أبی‌عبدالله (ع) قال : « لَولا مامَنَّ اللهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ عَلَی النّاسِ بِهِ [أی : بِطَوافِ الوَداعِ] مِن طَوافِ النِّساءِ لَرَجَعَ الرَّجُلُ إلی أهلِهِ وَ لَیسَ یَحِلُّ لَهُ أهلُهُ = عدّه‌ای از أصحاب ما از احمد بن محمّد از حسن بن علی وشّاء از عبدالله بن سِنان از اسحاق بن عمّار از امام صادق (ع) نقل می‌کنند که فرمود : «اگر خداوند ـ عزّوجلّ ـ با آن [یعنی : با طواف وداع] به جای طواف نساء بر مردم منّت نمی‌گذاشت مرد درحالی به سوی همسرش برمی‌گشت که زنش بر او حلال نبود.» (الفروع من الکافی؛ أبوجعفر محمّدبن یعقوب الکلینی، چاپ سنگی، ج‌‌۱ ، ص۳۰۵)

(۵۰) ـ با قیداینکه همۀابیات اورا جزء به جزء منطبق با فلسفۀحجّ نمی‌دانیم.
ـ منظور میقات «تنعیم» است.
ـ پیوسته پشیمانی فکرم‌را مشغول کرده است. «جاوید» قیدزمان برای «ندیم» است.
ـ یافتی تقدیم : ظاهراً یعنی مقدّم و مقرّب شمرده شدی. أنوری گوید :
خدایگان وزیران که جز کمال خدای نیافت هیچ صفت برکمال او تقدیم (آنندراج)
ـ در قرآن (۲۲ = الحجّ/۲۸ و ۲۶) امرشده که ازگوشت قربانی خورده و به «البائس الفقیر= درماندۀ مستمند» و «القانع و المعترّ= نیازمند خرسند و بینوای خواهنده » بخورانید.
ـ هروله : رفتاری میان دویدن و راه رفتن؛ ظلیم : شترمرغ
ـ ریم : چرک جراحت

(۵۱)ـ دیوان ناصرخسرو، نشر دانشگاه تهران، ‌‌۱۳۵۳ هـ . ش. جلد اوّل، به تصحیح : مجتبی مینوی و مهدی محقّق، قصیدۀ ‌‌۱۴‌‌۱ ، صفحۀ ۳۰۰ و ۳۰‌‌۱ ؛ و شرح بعضی از أبیات با استفاده از: گزیدۀ أشعار ناصرخسرو، انتخاب و شرح : جعفر شعار، تهران، نشرقطره، چاپ أوّل (با ویرایش جدید : ‌‌۱۳۷۶ هـ . ش.)، صفحۀ ‌‌۱۷۸ تا ‌‌۱۸۴. مفید است بدانیم که استاد شفیعی کدکنی در انتساب این قصیده به ناصرخسرو تشکیک نموده است. (اسرار التّوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، جلد‌‌۱ ، مقدّمه، صفحۀ صد و یک؛ به نقل از مرجع پیشین، ص‌‌۱۷۸ و ‌‌۱۷۹)

(۵۲)ـ مکارم‌الأخلاق،رضیّ الدّین أبونصرالحسن بن‌الفضل‌الطّبرسیّ؛ باب آداب‌النّکاح، فصل:۴

(۵۳) ـ طواف از «حجرالأسود» آغاز و بدان ختم می‌شود. اخیراً برای سهولت کار، خطّی از طرف «حجرالأسود» به منزلۀ ابتدا و انتهای طواف بر روی زمین ترسیم شده است؛ به نقشۀ موردنظر که ضمیمۀ این کتاب است مراجعه فرمایید.

(۵۴) ـ درواقع۴ بار از«صفا» به «مروه» می‌رویم و ۳ بار از«مروه» به «صفا» بازمی‌گردیم.

(۵۵) ـ چنانکه گفتیم زنان به پوشش خاصّی ملزم نیستند و صرفاً نیّت محرم شدن برایشان کافی است؛ علاوه براین نباید به صدای بلند تلبیه گویند.

(۵۶) ـ در بعضی از کتب فقهی آمده که سالخوردگان و ضعفاء می-توانند حتّی قبل از أذان صبح در «مشعرالحرام» توقّفی کوتاه کرده و پس از تسبیح و تحمید پروردگار عازم «مِنی» شوند.

(۵۷) ـ اخیراً مراکزی درمکّۀ معظّمه مسؤولیّت قربانی کردن و پخش گوسفند قربانی در میان فقراء را به عهده گرفته و از تبذیر جلوگیری می نمایند که حاجیان می‌توانند به این مراکز مراجعه فرمایند.

(۵۸) ـ درصورت به جای نیاوردن در روز عید قربان که أفضل وقت به جای آوردن این اعمال است و یا در طیّ ایّام تشریق و بعداز آن تا انتهای ماه ذی‌حجّه به اندازه‌ای که فرصت اجرای این اعمال را داشته باشی.

(۵۹) ـ شرح این موضوع در فصل «زمان حجّ» و پاورقی فصل «منزل ششم : بازگشت به مِنی ج ـ تحلیق یا تقصیر و خروج از إحرام» گذشت؛ رجوع شود.

(۶۰) ـ « فَعَنِ ابنِ عَبّاس أنَّهُ قال : رُخِّصَ لِلحائِضِ أن تَنفِرَ إذا حاضَت = ابن عبّاس (به نقل از پیامبر) گوید : (درصورت اضطرار) زن حائض اجازه دارد (بدون انجام طواف وداع، به وطن خود) کوچ کند.» (فقه السّنّۀ، السّیّد سابق، دارالفکر، بیروت، الطّبعۀ الرّابعۀ (‌‌۱۴۰۳ هـ .ق. = ‌‌۱۹۸۳ م.)، ج‌‌۱ ، ص ۶۳۵ ؛ به نقل از : صحیح البخاری و صحیح مسلم) و همچنین در مسند إمام زید در باب «طواف الصّدر(= طواف بازگشت یا طواف وداع)» آمده است که : «حَدَّثَنِی زَیدُ بنُ علیّ عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ عن علیّ (ع) قال : مَن حَجَّ ، فَلیَکُن آخِرَ عَهدِهِ بِالبَیتِ إلاّ النِّساءَ الحُیَّضِ، فَإنَّ رَسولَ اللهِ (ص) رَخَّصَ لَهُنَّ فی ذلِکَ = زید بن علی به نقل از پدرش از جدّش از علی (ع) برایم روایت کرد که فرمود : هرکه حج می‌گزارد باید آخرین عملش زیارت بیت الله (= کعبه) باشد مگر زنان حائض که رسول خدا (ص) ایشان را از این عمل معاف فرموده است.» (مسند الإمام زید، دار مکتبۀ الحیاۀ، بیروت ، ص ۲۳۰).
 




نهج البلاغه دعا ها مکتوبات نقشه ها

كليه حقوق اين سايت محفوظ و متعلق به پيام است
Payam